ایصنم گلعذار ای از ابن یمین فریومدی غزل 228
1. ایصنم گلعذار ای بت سیمین ذقن
ای شه خوبان چین ای مه هر انجمن
1. ایصنم گلعذار ای بت سیمین ذقن
ای شه خوبان چین ای مه هر انجمن
1. ای عارض گلگونت عکسی زده بر گردون
خورشید شده پیدا ز آن عکس رخ گلگون
1. ایام گل ار بی مل خواهی بسر آوردن
رسمی بود این محدث از خود بدر آوردن
1. ای نرگس مست تو برده دل هشیاران
با عقل خود اغیارند از عشق رخت یاران
1. بر بیاض مه سواد خط عنبر ساش بین
برگل سوری طراز سنبل رعناش بین
1. تا دلم شد در خم آن طره مشکین نهان
گشت شادی از دل غمگین این مسکین نهان
1. تا بود در شکن طره جانان دل من
همچو گوئی بود اندر خم چوکان دل من
1. تا بر کنار حسن نشست ابرویت چو نون
دارم چو واو غرقه دلی در میان خون
1. تا شدم آگاه از آن زنجیر زلف قیرگون
از هوای او دلم افتاد در راه جنون
1. جانا بچشم رحمت بنگر به بینوایان
سلطان حسن آخر بخشای بر گدایان
1. چنان بخون دلم در زد آن پسر ناخن
که هست سرخی آنش هنوز بر ناخن
1. زلف و رخسار تو دانی بچه مانند بخون
بشنو از ابن یمین تا دهدت شرح که چون