1 دل بدست غم جانان دهم و جان بر سر گر چه زین کار فتد رنج فراوان بر سر
2 روی او شاهد حالست که در بردن دل آمد آن طره طرار پریشان بر سر
3 دستگیر ار نشود زلف چو مشکین رسنش کی دلم آید از آنچاه زنخدان بر سر
4 گفتم ای دل مرو اندر پی او نشنیدی تا قضا چیستت از گنبد گردان بر سر
1 دلبرا سلسله غالیه گونست مگر بر رخ نازک تو یا شکن آب شمر
2 گر شب تیره به نیلوفر تر بر گذری آفتابت شمرد سر کند از آب بدر
3 نیست رنگی ز توام لیک بمن بوی خوشت دوش باد سحر آورد خنک وقت سحر
4 به نصیحت پدرم منع همیکرد ز عشق گفتم ای پیر نبودی تو جوان هیچ مگر
1 روی زیبای ترا نیست در آفاق نظیر چشم بد دور ز رخسار تو ای بدر منیر
2 از غم عارض چون شیر و لب چون شکرت در گدازست تنم همچو شکر اندر شیر
3 ناوک غمزه خونریز مزن بر دل من نیست محتاج کمان گوشه ابروت بتیر
4 هست رخسار من از عشق تو در خون جگر همچو در آب بقم غرق شده برگ زریر
1 کوکبه گل رسید ای صنم گلعذار جام طرب وقت گل بی می گلگون مدار
2 عیش صبوح آرزو میکندم مدتیست با چو تو شیرین لبی خاصه بوقت بهار
3 چون ز می حسن تو مست خرابند خلق از چه سبب نرگست می نرهد از خمار
4 بر ره دیوانگی نعره زنان شد دلم تا تو بهم بر زدی سلسله مشکبار
1 گل بصد ناز در آمد بچمن بار دگر مست شد بلبل شوریده چو من بار دگر
2 پیش ازین گر چمن از برگ و نوا هیچ نداشت درم افشاند برو شاخ سمن بار دگر
3 از سر سرو سهی نافه بیفتاد مگر کز چمن خاست دم مشک ختن بار دگر
4 زعفران کرد مگر تعبیه در غنچه صبا زآنکه در خنده فتادست دمن بار دگر
1 گر کسی چشم و لبی خواست چو بادام و شکر گو ببین چشم و لبش راست چو بادام و شکر
2 نه لب و چشم همه شکر و بادام بود چشم و لب دلبر ما راست چو بادام و شکر
3 بهر چشم و لبش ار جان بدهم شاید از آنک آرزوی دل شیداست چو بادام و شکر
4 گر چه از چشم و لبش دید زیانها دل من لیک آنرا بهوس خواست چو بادام و شکر
1 صنما حال زار من بنگر با غمت کارزار من بنگر
2 در غم لعل گوهر افشانت جزع یاقوتبار من بنگر
3 برگ من در غم تو بار دلست برگ من بین و بار من بنگر
4 در هوای گلت چو بلبل مست ناله زیر و زار من بنگر
1 صبحدم باد صبا آمد و آورد خبر که بصد ناز رسد آن مه تابان ز سفر
2 چون صبا مژده رسانید که دلدار رسید مرده بودم ز غمش زنده شدم بار دگر
3 در جهان عشق من و حسن بتم پیدا شد هیچ پیدا نبود بر دل اصحاب نظر
4 بر میانش کمر از ساعد من میباید ای دریغا چو کمر دسترسم نیست بزر
1 از توأم آرزوی بوس و کنارست هنوز که گلستان تو بی زحمت خارست هنوز
2 بسرشک آب زنم خاک سر کوی ترا بر دل نازکت از بنده غبارست هنوز
3 در خزان غمت افتاد دل اما چشمم در هوای گل تو ابر بهارست هنوز
4 دارم از خون جگر چهره پر از نقش و نگار وین عجب میل دلم سوی نگارست هنوز
1 ای خم ابروی تو قبله اصحاب نیاز جز ترا می نبرند اهل دل از صدق نماز
2 عشق و خوبی بمن و تست سزا کز من و تو نوشد از عهد کهن قصه محمود و ایاز
3 مه ز بس حسرت حسنت بمنازل نرسد بر رخش گر نبود عکس رخت خط جواز
4 زلف خم در خم زنجیر وشت دانی چیست حلقه شهپر بط در شکن چنگل باز