نگار ماه رخم چون از ابن یمین فریومدی غزل 144
1. نگار ماه رخم چون نقاب بگشاید
ز خجلتش عرق از آفتاب بگشاید
1. نگار ماه رخم چون نقاب بگشاید
ز خجلتش عرق از آفتاب بگشاید
1. هست وقت عیش ساغر در دهید
آتشین آبی معطر در دهید
1. هر که ما را در هوای او ملامت میکند
راستی خود را سزاوار غرامت می کند
1. هر نسیمی که ز خاک در جانان باشد
چون دم روح قدس مایه ده جان باشد
1. هر کس که بکام از سر کوی تو گذر کرد
از ساده دلی روی ز جنت بسقر کرد
1. هر که را در سر هوای چون تو دلداری بود
جان فدا کردن درین ره کمترین کاری بود
1. یک قدح می دوبدره زر ارزد
بزر مغربی خور ارزد
1. آمد بهار و وقت نشاطست می بیار
می مایه نشاط بود خاصه در بهار
1. ای رخ خوب تو چون گل چمن آرای دگر
وی لب لعل تو چون مل طرب افزای دگر
1. ای ماه مهربان مه مهرست می بیار
بزمی بساز فصل خزان خوشتر از بهار
1. ایچشم آهوانه تو مست شیرگیر
وی سرو نوجوان تو آشوب عقل پیر
1. ای برده نرد حسن ز خوبان روزگار
قدت براستی چو سهی سرو روزگار