1 با من و دلدار من جز بخت در مجلس مباد مجلس ما را بغیر دخت رز مونس مباد
2 چشم من بادا و بس روشن بنور روی او ور بود چشم دگر باری بجز نرگس مباد
3 مجلسی کز پرتو شمع رخش رخشان بود غیر من پروانه جانسوز آن مجلس مباد
4 قلب من در بوته هجران گدازان چو شد مس یکزمان بی کیمیای وصل او این مس مباد
1 بوئی که ز چین سر زلفت بمن آید خوشتر ز دم نافه مشک ختن آید
2 جز قامت رعنای تو بالا ننماید سروی که ازو بوی گل و یاسمن آید
3 میگون لب شیرین تو چون در نظرآرم در دیده غمدیده عقیق یمن آید
4 با کوثر اگر وصف لب لعل تو گویم آبش ز خوشی سخنم در دهن آید
1 با ما غم هجران تو ای دوست نه آن کرد کان قصه توانیم بصد سال بیان کرد
2 از خانه دل رخت صبوری بدر انداخت چه جای صبوری که از اینخانه روان کرد
3 با باغ و بهار طربم آتش شوقت آن کرد که با برگ رزان باد خزان کرد
4 پیدا شد ازین اشک روان خلق جهانرا رازیکه دل غمزده در پرده نهان کرد
1 بازم از دیده در بار گهر میآید لعلفام است مگر خون جگر میآید
2 تیر مژگان که زند ترک کمان ابروی من پیش پیکان وِیَم سینه سپر میآید
3 هر زمانی که تصور کنم آن روی چو مه جانم از بهر تماشاش به در میآید
4 منتظر بر سر راهم شب و روز و مه و سال تا از آن سو که تویی هیچ خبر میآید
1 بر گل سیراب سنبل را چو جولان میدهد بلبل طبع مرا یاد از گلستان میدهد
2 چون نبات از شکر میگونش سر بر میزند خضر پنداری نشان از آبحیوان میدهد
3 مشک بر کافور میبیزد صبا از زلف او زان چو انفاس مسیحا راحت جان میدهد
4 تا بماند تازه گلبرگ رخش در باغ حسن چشمم آبش از هوا چون ابر نیسان میدهد
1 تا سنبل سیراب تو بر لاله گره شد خورشید تو گفتی که مگر زیر زره شد
2 مسکین دل زارم هدف تیر بلا گشت آندم که کمان خم ابروت بزه شد
3 احرام طواف سر کوی تو گرفتیم چون ابروی تو قبله جان که و مه شد
4 چشمت ز کمان خم ابروی تو تیری بگشاد ز سر گوشه بر آورده زه شد
1 تا سنبل تر بر سمنت جلوه گری کرد بس غالیه سائی که نسیم سحری کرد
2 در معرض بالای بلندت بسوی سرو هر کس که نظر کرد ز کوته نظری کرد
3 زد با دهنت غنچه ز خود لاف و از اینروی در پیش ریاحینش صبا پرده دری کرد
4 ایدل مرو اندر پی آن ترک پریوش کایام بغم مدت عمرم سپری کرد
1 تا ز پیشم نازنین دلدار شد بی رخش نور و نوام از کار شد
2 پوستم بر استخوان مانند چنگ چنگ گشتم ناله زیر و زار شد
3 تا هوای چشم و زلف پر خمش در دماغ این دل افکار شد
4 خسته آنغمزه غماز گشت بسته آن طره طرار شد
1 جز زلف یار غالیه بر روی مه که کرد یا سایبان مهر ز شعر سیه که کرد
2 گر می مدد ز لب لعل او نیافت بر عقل کار دانش نگوئی که شه که کرد
3 خوبان صفا ز پرتو روی تو میبرند جز آفتاب تصفیه روی مه که کرد
4 گر حسن دلفریب توام پیشوا نگشت در کوی عاشقیت ترا سر بره که کرد
1 جز رخ یار من بهار که دید چون قدش سرو جویبار که دید
2 چشمه آب خضر جز دهنش معدن در شاهوار که دید
3 طرب افزای تر ز یاقوتش باده لعل خوشگوار که دید
4 غیر دردانه بر بناگوشش ماهرا زهره گوشوار که دید