جز زلف یار غالیه از ابن یمین فریومدی غزل 108
1. جز زلف یار غالیه بر روی مه که کرد
یا سایبان مهر ز شعر سیه که کرد
...
1. جز زلف یار غالیه بر روی مه که کرد
یا سایبان مهر ز شعر سیه که کرد
...
1. جز رخ یار من بهار که دید
چون قدش سرو جویبار که دید
...
1. جانا ز لبت ما را گر کام نخواهد بود
از ما بجهان باقی جز نام نخواهد بود
...
1. چون نبات از شکر میگونش سر بر میزند
عقل پندارد که طوطی بر شکر پر میزند
...
1. چو روی آن پری پیکر گلی بیخارکی باشد
چو قدش سر و سیم اندام خوش رفتار کی باشد
...
1. چون پسته خندان توأم در نظر آید
در دیده غمدیده عقیق و گهر آید
...
1. خطش از ریحان طرازی بر گل سوری کشید
نرگس از مستی چشمش رنج مخموری کشید
...
1. دل دیوانه سار من چو از زلفش در آویزد
ز طاق ابرویش خود را بزنجیر اندر آویزد
...
1. در خواب اگر خیال تو بر من گذر کند
دلرا ز ذوق مملکت جان خبر کند
...
1. روز و شب از دو چشم من گر همه سیل خون شود
نیست گمان من کزو نقش رخت برون شود
...
1. روزگاریکه بهجران توأم میگذرد
فلک آنروز مبادا که ز عمرم شمرد
...
1. زلفت از سنبل تر گرد سمن پرچین کرد
گل رخ از پرتو خورشید رخت پرچین کرد
...