1 دوش بی هیچ خبر کوکبه باد سحر بر در حجره من کرد بصدلطف گذر
2 حلقه بر در زد و چون باز گشادند درش اندر آمد ز در و غم ز دلم رفت بدر
3 دم بر افتاده و سر تا قدمش گرد آلود مست و بیچاره ز سختی ره و رنج سفر
4 چون بر آسود زمانی پس از آنش گفتم خیر مقدم ز کجا پرسمت ای باد سحر
1 دوش بادی مشکبو آمد به هنگام سحر گفتم ای خرم نسیم از خلد میآیی مگر
2 کز عبیر تست عطر مجلس اصحاب دل وز غبار تست نور چشم ارباب نظر
3 گفت نی کز خلد زینسان خوش نفس نآید نسیم بر جناب سرور گردنکشان کردم گذر
4 صفدر مازندران افراسیاب گرد گیر آن بمردی در جهان چون رستم دستان سمر
1 زهی حیران ز قد و خط و دندان و لب دلبر بباغ و راغ سرو و گل ببحر و کان در و گوهر
2 شود خادم لب و دندان و روی و موی آن مه را گهی یاقوت و گه گوهر گهی کافور و گه عنبر
3 نباشد چون بر و بالا و موی و روی او هرگز بر نسرین قد طوبی شب مظلم مه انور
4 مدام از ساعد و انگشت و گوش و گردنش باشد فروغ یاره و خاتم بهاء حلقه و زیور
1 زهی عقیق تو افشانده بر روان گوهر ز شرم روی تو آبیست ناروان گوهر
2 گهر فشانی لعلت چو آیدم در چشم فتد ز چشم من زار ناتوان گوهر
3 سرشگ بر مژه من ز عکس دندانت چنان نشست که بر پیکر سنان گوهر
4 چو لب بخنده گشائی ز در دندانت نشست در صدف جان عاشقان گوهر
1 زهی خجسته شبی کز درم نسیم سحر بفرخی و سعادت بمن رسید خبر
2 که تاج دولت و دین سرور زمان و زمین که بر زمین و زمان باد تا ابد سرور
3 خدایگان جهان آنکه با جلالت و قدر نزاد مثل وی از مادر زمانه پسر
4 ستوده تاجوری خسروی شهنشاهی که زیب و زینت گاهست و زیور افسر
1 شکر این دولت که یارد گفت ز اهل روزگار کز کمینه بنده یاد آورد شاه کامکار
2 شهریار ملک پرور پادشاه دین پناه آنکه دین و ملک را باشد بذاتش افتخار
3 و آنکه با دست گهر بارش نبینی در جهان هیچ دستی بی زر و بی سیم جز دست چنار
4 و آنکه در عالم نیابی با نسیم خلق او هیچ تن بیمار الا نرگس آن هم از خمار
1 عید آمد ای نگار بده جام خوشگوار کز جام خوشگوار شود کار چون نگار
2 بگذشت ماه روزه غنیمت شمار عید زیرا که هست نوبت این نیز برگذار
3 برخیز و عزم میکده کن ز آنکه بعد ازین نبود هوای صومعه با طبع سازگار
4 گر زر نداری آنک بدان آب رز خری سهلست خیز جامه ببر جام می بیار
1 فصل بهارست خیز ای صنم گلعذار کوکبه گل رسید باده گلگون بیار
2 حیف نباشد که چون سوی چمن بگذری نرگس رعنا بود مست و تو اندر خمار
3 غرقه بحر غمم زود ترک ساقیا کشتی می کن روان تا کنم از وی گذار
4 پیکر نرگس نگر هست تو گوئی مگر برکف سیمین یار ساغر زرین عیار
1 فرخنده باد مقدم عید خجسته فر بر روزگار دولت دارای بحر و بر
2 فرمانده بسیط زمین سرور زمان سلطان وجیه دولت و دین شاه دادگر
3 آن صفدر زمانه که در شأن رایتش نازل شد از سپهر برین آیت ظفر
4 تاراج حادثات به بدخواه ملک او نگذاشت غیر دیده و لب هیچ خشگ و تر
1 موسم پیری رسید ایدل جوانی ترک گیر ز آنکه نالایق بود کار جوان از مرد پیر
2 هر چه آن در تیرگی شام دستت میدهد می نشاید کرد چون روشن شود صبح منیر
3 بگذر از کار جهان اکنون که داری اختیار پیشتر کآن اضطرارت بگذراند ناگزیر
4 بیش چون بلبل هوای گلشن دنیا مکن چون ترا بر سر سمن بشکفت و بر عارض زریر