1 که برد رونق کان و که داد خجلت قلزم بجز طغایتمور خان جم دوم بتعظم
2 شهی که پای بر اورنگ خسروی چو رسیدش سپهر افسر منت نهاد بر سر مردم
3 زفرط حکمت و رفعت چو آصف است و سلیمان بوقت کوشش و بخشش چو حاتم است و چو رستم
4 جهان ز معدلت او چنان شدست که روزی رعیتی نرود پیش حاکمی بتظلم
1 هر گه که نام مجلس مولی همی برم قدر سخن بپایه اعلی همی برم
2 مولی ملوک مملکه الفضل و العلی کاندر ثناش شعر بشعری همی برم
3 ای رکن حصن شرع مشید برای تو در مدحتت چو دست با نشی همی برم
4 حقا که از میامن اوصاف ذات تو از لطف نظم آب ثریا همی برم
1 ترا سزد بصفا ماه آسمان گفتن ترا بحسن توان زینت جهان گفتن
2 اگر تو از درم ای حور چهره باز آئی توان مقام مرا خلد جاودان گفتن
3 کج است در نظر قد چون صنوبر تو سخن ز راستی سرو بوستان گفتن
4 اگر تو قصد بجانم کنی روا نبود به پیش طلعت جانان مرا ز جان گفتن
1 ای پیک پی خجسته نسیم سپیده دم وی چون مسیح و خضر مبارک دم و قدم
2 از راه لطف عرضه کن اخلاص بنده وار جائی که همچو کعبه منیع است و محترم
3 یعنی جناب آنکه فلک بهر بندگی قامت زداست بر در او حلقه وار خم
4 فهرست کارنامه شاهان روزگار آن مقصد طوایف و آن مرجع امم
1 دوش وقت صبحدم از لطف رب العالمین هاتفی در گوش هوشم گفت کای ابن یمین
2 تا بکی محنت کشی زین پس زمان راحتست سر بر آر از خواب و خیز ایندولت بیدار بین
3 خطه فریومدا کنون شد ز نزهت آنچنانک از خجالت کرد پنهان روی ازو خلد برین
4 گفتمش این بقعه ویران عمارت از چه یافت بازگو با من گر این معنی همیدانی یقین
1 باز آمدم بحضرت سلطان دین پناه خورشید خسروان جهان سایه اله
2 نی من بخود بچنین منزلت رسم مشکل توان رسید ز ماهی بر اوج ماه
3 گر جذبه عنایت دارای کشورم سوی جناب خود ننمودی بلطف راه
4 همچون منی پیاده ز اسب مراد خویش فرزین صفت چگونه شدی همنشین شاه
1 هوای آنرخ چون ماه و زلف غالیه گون بهیچ حال نخواهد شد از سرم بیرون
2 غلام دلبر خویشم که بامداد پگاه چو سر ز حبیب بر آرد بطالع میمون
3 روا بود که پدید آید آفتاب دگر ز عکس چهره او بر سپهر آینه گون
4 پیام دادم و گفتم که بوسه ایم بده بگیر جان بعوض گر چه هست غرقه بخون
1 زهی جمال تو خورشید آسمان کرم وجود پاک تو سر خیل دودمان کرم
2 علاء دولت و ملت توئی که یافت خرد خجسته حضرت والات را مکان کرم
3 دعای دولت تو ورد خویشتن کردی گر اقتدا بسخن داشتی زبان کرم
4 بصد قران فلک اندر زمانه ننماید بسان همت تو گوهری ز کان کرم
1 هزار شکر و سپاسم ز خالق ثقلین که باز کرد ز لطف خودم قریرالعین
2 بنور طلعت میمون قدوه النقبا ستوده سرور اولاد تارک الثقلین
3 سپهر مهر فتوت جهان جان کرم علاء دولت و دین افضل زمانه حسین
4 بزرگوار امیری که بر قضا همه وقت ادای واجب حکمش بود فریضه چو دین
1 صبحدم بر خاک کویش بگذاری باد شمال بیتو گو هستم در آتش ای بلطف آب زلال
2 جان مهجور از تن رنجور دور از روی تو کرد خواهد تا جوار حضرت حق انتقال
3 میکند بر چشم عشاق تو خواب خوش حرام غمزه جادوی پر نیرنگت از سحر حلال
4 هیچ تیری از کمان ابروی مشکین تو بر نخیزد تا نگیرد طایر روحم ببال