مرا که هست زبان از ابن یمین فریومدی قصیده 130
1. مرا که هست زبان تیغ آبدار سخن
گهر نما شد ازو در شاهوار سخن
1. مرا که هست زبان تیغ آبدار سخن
گهر نما شد ازو در شاهوار سخن
1. ندانم صبغه الله است یا گلگون شرابست این
چنین گلگون نباشد می مگر لعل مذابست این
1. نوجوان شد گاه پیری دولت ابن یمین
سایه چون گسترد بروی آفتاب ملک و دین
1. هوای آنرخ چون ماه و زلف غالیه گون
بهیچ حال نخواهد شد از سرم بیرون
1. هزار شکر و سپاسم ز خالق ثقلین
که باز کرد ز لطف خودم قریرالعین
1. یا رب چه موجبست که دستور شه نشان
والا جلال دولت و دین آصف زمان
1. میمون بود چو طلعت فرخ لقای تو
دیدن علی الصباح رخ دلگشای تو
1. آیا بود که باز ببینم جمال شاه
آیا بود که باز ببینم جمال شاه
1. اگر بیابم از آن ترک دلستان بوسه
ز حور یافته باشم درینجهان بوسه
1. باز آمدم بحضرت سلطان دین پناه
خورشید خسروان جهان سایه اله
1. ایصبا لطفی بود گر بگذری یک صبحگاه
بر جناب خسرو خسرو نشان کر ایشاه
1. باد میمون نهضت رایات شاه دین پناه
آنکه بر خلقش بحق کردست ایزد پادشاه