1 حبذا آرامگاهی خوشتر از دار النعیم وز پری رویان صدف کردار پر در یتیم
2 همچو چشم و چون دل عاشق پر آب و آتش است لیک با حر جحیمش هست هم روح و نسیم
3 معتدل در وی هوا و متسع در وی فضا محدثست از روی معموری ولی باشد قدیم
4 از فروغ جامهای روشنش چون جام می بر زمین او هزاران مهر و مه بینی مقیم
1 میمون بود چو طلعت فرخ لقای تو دیدن علی الصباح رخ دلگشای تو
2 شاهنشه زمین و زمان تاج ملک و دین ای تاج خسروان زمان خاکپای تو
3 منت خدایرا که دگر پی بفال سعد دیدم جمال صبح صفت با صفای تو
4 تا هست مملکت بسریر عروس ملک داماد نامدست بفر و بهای تو
1 ندانم صبغه الله است یا گلگون شرابست این چنین گلگون نباشد می مگر لعل مذابست این
2 ز ابریق ار سوی ساغر روان گردد می روشن ز بهر دیو غم تیری تو پنداری شهابست این
3 حباب از روی جام می چو بدرخشد خرد گوید که بر خورشید رخشنده سهیل تیز تابست این
4 خوشا در نصفی سیمین می صافی چو آب زر تو پنداری هلالست آن و در وی آفتابست این
1 تا شه نهاد پای بر اوج سریر ملک دولت ز بهر نصرت او شد نصیر ملک
2 شاه جهان طغایتمورخان که فر اوست درحادثات دور فلک دستگیر ملک
3 هرگز مشام جان نشنیدست در جهان خوشتر ز بوی روضه خلقش عبیر ملک
4 ز آنسان که ناگزیر بود جسم راز جان ذات شریف شاه بود ناگزیر ملک
1 ندانم آن رخ حورست یا جمال ملک که رشک میبرد از حسنش آفتاب فلک
2 بسان دائره کارم شدست بی سر و پای ز عشق آن دهن همچو نقطه کوچک
3 زهی جمال تو بر هم شکسته رونق حور خهی ز شرم تو اندر حجاب رفته ملک
4 کمان ابروی مشکین کشیده تا بن گوش گشاده بر هدف جان عاشقان ناوک
1 جهان جود و کرم ای پناه اهل نیاز بروی خلق در خرمی ز لطف تو باز
2 شکوه و حشمت و اورنگ تاج دولت و دین که دین ز دولت تو یافت صد سعادت باز
3 توئی بمرتبه شاهی که بندد از پی نام کمر به پیش تو محمود بنده وش چو ایاز
4 ترا نظیر بگیتی ندید گر چه بسی بگشت گرد زمین آسمان بعمر دراز
1 خراسان بار دیگر شد بهشت آسا خوش و خرم ز فر خسرو عادل خدیو خطه عالم
2 سر گردنکشان شاهی که رأی عالم آرایش نموداری بود خرم خلایق را ز جام جم
3 نظام ملک و دین یحیی که او را میتوان گفتن سلیمان قدر و آصف رأی و موسی دست و عیسی دم
4 جوانبختی که از پوشیدگان غیب رأی او گشاید پرده ز آنمعنی که هم پیرست و هم محرم
1 از افق ماه نو عید بفیروز فال چهره بنمود و جهان کرد منور بجمال
2 تا ابد طلعت میمونش مبارک بادا بر سر افراز نکو سیرت پاکیزه خصال
3 خسرو روی زمین داور و دارای زمان تاج شاهان جهان سرور بیمثل و همال
4 شاه یحیی جهانبخش که بحرست کفش که جنابش بگه موج بود بر نوال
1 منت خدای را که علی غفله الزمان پیرانه سر بقوت اقبال نوجوان
2 بزدود سرمه وار مرا تیرگی ز چشم خاک جناب حضرت سلطان کامران
3 دارای دین طغایتمورخان که عدل او سازد ز گرگ پرورش بره را شبان
4 شاهی که گر خلاف طبیعت دهد مثال گوی زمین بدور در آید چو آسمان
1 چون شد سعادت ابدی یار ملک و دین رونق گرفت بار دگر کار ملک و دین
2 در دین و ملک آتش فتنه فرو نشاند مانند آب خنجر سردار ملک و دین
3 تاج ملوک خواجه علی آنکه زیب و زین در دین و ملک ازوست باقر ار ملک و دین
4 سبزست و تازه روضه دین و بهار ملک تا کلکش آمد ابر گهر بار ملک و دین