1 مرا چو یاد خراسان گذر کند بضمیر ز خون دیده کنم همچو لاله برگ زریر
2 چنانم آتش دل بر فلک زبانه زند که یک شرر بود از شعله هاش چرخ اثیر
3 اگر چه بیرخ احبابم وز چرخ نفور و گر چه با غم اصحابم و هزار نفیر
4 ولی شراب و ربابم مرتبست مدام شراب خون دلست و رباب ناله زیر
1 یارب این نکهت عنبر ز کجا میآید گر نه از صحن چمن باد صبا میآید
2 معتدل گشت هوا وز اثرش عالم پیر خوشتر و تازهتر از عهد صبیٰ میآید
3 گل به صد غَنج رخ از غنچه برون میآرد وز طرب بلبل خوشگو به نوا میآید
4 بر درختان چمن بس که در افشاند سحاب شاخ را بین که چه با برگ و نوا میآید
1 فرخنده باد مقدم عید خجسته فر بر روزگار دولت دارای بحر و بر
2 فرمانده بسیط زمین سرور زمان سلطان وجیه دولت و دین شاه دادگر
3 آن صفدر زمانه که در شأن رایتش نازل شد از سپهر برین آیت ظفر
4 تاراج حادثات به بدخواه ملک او نگذاشت غیر دیده و لب هیچ خشگ و تر
1 گاه آن آمد که بر کف ساقیان ساغر نهند رخت اندوه دل آزادگان بر در نهند
2 مجلس عشرت کنند از خرمی همچون بهشت واندر او ساغر بجای چشمه کوثر نهند
3 مطربان خوش نوا بنیاد عیش و خرمی بر ثنای حضرت شاه فریدون فر نهند
4 شاه شرق و غرب تاج دولت و ملت علی آنکه پای تخت او بر تارک اختر نهند
1 دوش بی هیچ خبر کوکبه باد سحر بر در حجره من کرد بصدلطف گذر
2 حلقه بر در زد و چون باز گشادند درش اندر آمد ز در و غم ز دلم رفت بدر
3 دم بر افتاده و سر تا قدمش گرد آلود مست و بیچاره ز سختی ره و رنج سفر
4 چون بر آسود زمانی پس از آنش گفتم خیر مقدم ز کجا پرسمت ای باد سحر
1 مرا خدای اگر عمر جاودان بدهد بجای هر سر مویم دو صد زبان بدهد
2 بصد هزار لغت هر زبان سخن گوید چنانک داد فصاحت گه بیان بدهد
3 بدان لغات درینمدت ار دلم خواهد که داد شرح شهنشاه کامران بدهد
4 بصد هزار صفت گر چه بیش نتواند که شرح عشر عشیر یکی از آن بدهد
1 یا رب از من خبری سوی خراسان که برد قصه درد دل من سوی درمان که برد
2 سخن ذره که گوید بر خورشید فلک ناله بلبل شیدا بگلستان که برد
3 کس ندانم که رساند بر جانان سخنم از گدائی سخنی بر در سلطان که برد
4 زلف او را چو پریشانی خود هست تمام پیش او نام دل زار پریشان که برد
1 صبح صادق بیرق نور از افق چون برکشید خسرو سیارگان از باختر لشکر کشید
2 شاه ترک از باختر با تیغ زرین حمله کرد رای هند از رأی او رایت سوی خاور کشید
3 شد روان کشتی برود نیل چون ملاح غیب بادبان از پرنیان زرنگارش در کشید
4 نو عروس گلعذار طارم نیلوفری از حریر زرکش اندر فرق سر معجر کشید
1 منت خدایرا که بتوفیق کردگار نامی که جست یافت جهانگیر نامدار
2 نوئین عهد خسرو خسرو نشان حسین آنکس که روزگار بدو دارد افتخار
3 هر آرزو که داشت نهان در میان دل بخت جوان نهاد بشادیش در کنار
4 از یمن بخت و طالع سعد و نفاذ حکم هر کام دل که خواست بدان گشت کامکار
1 اگر بیابم از آن ترک دلستان بوسه ز حور یافته باشم درینجهان بوسه
2 بر آسمان لطافت مهی است عارض او خوشا اگر دهد آن ماه آسمان بوسه
3 گر آشکار نکردی ز ناز کی رخ او نشان بوسه برو داد می نهان بوسه
4 بخواب لعل لبش را نهان ببوسیدم هنوز در سخنم هست ذوق آن بوسه