1 موسم پیری رسید ایدل جوانی ترک گیر ز آنکه نالایق بود کار جوان از مرد پیر
2 هر چه آن در تیرگی شام دستت میدهد می نشاید کرد چون روشن شود صبح منیر
3 بگذر از کار جهان اکنون که داری اختیار پیشتر کآن اضطرارت بگذراند ناگزیر
4 بیش چون بلبل هوای گلشن دنیا مکن چون ترا بر سر سمن بشکفت و بر عارض زریر
1 صبح سعادت از افق خرمی دمید ساقی بیار باده که وقت طرب رسید
2 خیز آتش گداخته در آب بسته ریز یعنی که آبگینه ملون کن از نبید
3 بهر گشاد کار بده جام خوشگوار قفل مراد را نبود همچو می کلید
4 دانی که برد سود ز بازار روزگار آنکو فروخت انده و شادی دل خرید
1 صبا بهر شکن از زلف او که تاب دهد شکست عنبر سارا و مشک ناب دهد
2 نگار من چو بعزم صبوح برخیزد زمانه چهره بمهر سپهر تاب دهد
3 چو می بنوشد و خوی بر رخش پدید آید چنان بود که سمن را بشبنم آب دهد
4 عرق بگرد رخش چونگلاب بر گل تر بلی شگفت نباشد که گل گلاب دهد
1 زهی حیران ز قد و خط و دندان و لب دلبر بباغ و راغ سرو و گل ببحر و کان در و گوهر
2 شود خادم لب و دندان و روی و موی آن مه را گهی یاقوت و گه گوهر گهی کافور و گه عنبر
3 نباشد چون بر و بالا و موی و روی او هرگز بر نسرین قد طوبی شب مظلم مه انور
4 مدام از ساعد و انگشت و گوش و گردنش باشد فروغ یاره و خاتم بهاء حلقه و زیور
1 روز نوروز و می اندر قدح و ما هشیار راستی هست برینکار خرد را انکار
2 باز در بزم چمن نرگس سرمست نهاد بر سر تبسی ء سیمین قدح زر عیار
3 بار دیگر بتماشا شه خوبان چمن آمد از حجره خلوت بسوی صفه بار
4 از بر تخت زمرد چو سلاطین بنشست بر سرش ابر هوادار گهر کرد نثار
1 فصل بهارست خیز ای صنم گلعذار کوکبه گل رسید باده گلگون بیار
2 حیف نباشد که چون سوی چمن بگذری نرگس رعنا بود مست و تو اندر خمار
3 غرقه بحر غمم زود ترک ساقیا کشتی می کن روان تا کنم از وی گذار
4 پیکر نرگس نگر هست تو گوئی مگر برکف سیمین یار ساغر زرین عیار
1 مقدم میمون نوئین جهان فرخنده باد عمر او درکامرانی تا ابد پاینده باد
2 خسرو آفاق ارغونشاه کز تأیید حق همچو شاه اختران بر در هزارش بنده باد
3 زهره زهرا بیاد بزم چون فردوس او عود را بر خسروانی نغمه ها سازنده باد
4 اختر برج سعادت با هزاران روشنی از شرف بر طالع میمون او تابنده باد
1 عید آمد ای نگار بده جام خوشگوار کز جام خوشگوار شود کار چون نگار
2 بگذشت ماه روزه غنیمت شمار عید زیرا که هست نوبت این نیز برگذار
3 برخیز و عزم میکده کن ز آنکه بعد ازین نبود هوای صومعه با طبع سازگار
4 گر زر نداری آنک بدان آب رز خری سهلست خیز جامه ببر جام می بیار
1 دولت بود مساعد و اقبال و بخت یار آنرا که کرد بندگی شاه اختیار
2 آن شاه داد بخش که دوران دولتش آرد بمهرگان ستم عهد نو بهار
3 سلطان شرق و غرب شهنشاه بحر و بر خورشید ملک سایه الطاف کردگار
4 شاه جهان طغایتمور خان که آفتاب دایم بزیر سایه چترش کند مدار
1 باد بهار میوزد از روی مرغزار جان تازه میکند نفس باد نو بهار
2 چون بوی عنبرست بدم خاک بوستان چون آب صندلست برنگ آب جویبار
3 گر عکس آسمان نفتادست بر زمین چون آسمان زمین ز چه رو گشت مرغزار
4 زینسان که ابر میرود اندر هوای گل دانم که در زدیده کند بر سرش نثار