زهی خجسته شبی کز از ابن یمین فریومدی قصیده 83
1. زهی خجسته شبی کز درم نسیم سحر
بفرخی و سعادت بمن رسید خبر
...
1. زهی خجسته شبی کز درم نسیم سحر
بفرخی و سعادت بمن رسید خبر
...
1. شکر این دولت که یارد گفت ز اهل روزگار
کز کمینه بنده یاد آورد شاه کامکار
...
1. عید آمد ای نگار بده جام خوشگوار
کز جام خوشگوار شود کار چون نگار
...
1. فصل بهارست خیز ای صنم گلعذار
کوکبه گل رسید باده گلگون بیار
...
1. فرخنده باد مقدم عید خجسته فر
بر روزگار دولت دارای بحر و بر
...
1. موسم پیری رسید ایدل جوانی ترک گیر
ز آنکه نالایق بود کار جوان از مرد پیر
...
1. منت خدایرا که بتوفیق کردگار
نامی که جست یافت جهانگیر نامدار
...
1. منت ایزد را که بخت نوجوان پیرانه سر
رهنمایم گشت سوی شهریار بحر و بر
...
1. مرا چو یاد خراسان گذر کند بضمیر
ز خون دیده کنم همچو لاله برگ زریر
...
1. نامد الحق اینچنین فیروز کآمد شهریار
رستم از مازندران وز هفت خوان اسفندیار
...
1. هر چند مدتی شدم از روی اضطرار
دور از جناب حضرت میمون شهریار
...
1. دولت بود مساعد و اقبال و بخت یار
آنرا که کرد بندگی شاه اختیار
...