1 امیری کو سزای گاه باشد محمد بیک ارغونشاه باشد
2 جهانداری که از اورنگ شاهی چو بر گردون گردان ماه باشد
3 قبا گر ز اطلس گردونش دوزند بقد همتش کوتاه باشد
4 عروس مملکت در عقد غیری اگر روزی بصد اکراه باشد
1 یا رب این باغ ارم یا شادیاخ خرم است یا رب اصطرخ است این یا چشمه سار زمزم است
2 عکس شاخ یاسمین بر آب اصطرخش ببین راست گوئی اطلسی نیکو بگوهر معلم است
3 هر نسیمی کز ریاض راحت افزایش وزد چون دم جانبخش روح الله مسیح مریم است
4 هر گلی کز آب و خاک اوش باشد پرورش خستگان صدمت گردون دونرا مرهم است
1 رسید خسرو عادل بطالع مسعود بمنتهای مراد و بغایت مقصود
2 سر ملوک زمان شهریار روی زمین خدایگان سلاطین وجیه دین مسعود
3 چو آفتاب جهان سروری جهانگیری که باد سایه عالیش تا ابد ممدود
4 جواز بر رخ ماه ار بخط او نبود طریق منزل اول بر او بود مسدود
1 چون نگارم گوی مه از غالیه چوگان کند عاشقانرا دل زغم چون گوی سرگردان کند
2 گر نسیم صبحدم بر خاک کویش بگذرد قیمت مشک ختائی در جهان ارزان کند
3 هر کرا مار سر زلفین پر تابش بخست لعل چون تریاق او هم در زمان درمان کند
4 هست خورشید ار بود خورشید را ابرو هلال هست ماه ار مه ز پروین رسته دندان کند
1 هر که را توفیق ایزد یار و دولت یاورست خاکپای آسمانسای تواش تاج سرست
2 این منم یارب که از بیدای حیرت چون کلیم سوی طور عزتم نور تجلی رهبرست
3 سر بشاهی گر برارم عقل را ناید شگفت زآنکه خاک پای تاج ملک و دینم افسرست
4 آن خضر تدبیر کاندر دفع یأجوج ستم باره عدلش بجای سد شاه اسکندرست
1 خبری سوی نگارم بخراسان که برد قصه ذره بدرگاه خور آسان که برد
2 بسوی یوسف مصری که چو جانست عزیز خبر سوخته کوره کنعان که برد
3 قصه من که تواند که بر او برخواند ور بخواند ورقی چند بپایان که برد
4 یا از آن مهر که در جان من از جانانست بهمان مهر و نشانی سوی جانان که برد
1 آنرا که پیشوای دو عالم علی بود نزد خدای منزلتی بس علی بود
2 اقبال دارد آنکه زند دم ز دوستیش بل بندگی قنبرش از مقبلی بود
3 امروز هر دلی که تهی باشد از ولاش روز جزا ز نار سقر ممتلی بود
4 بر اتفاق مرشد و هادی اولیاست از نور اوست مقتبس آنکو ولی بود
1 شاد آنک عیش برطرف بوستان کند وین موسم بهار بفصل خزان کند
2 فصل بهار موسم گلها و لاله هاست فصل خزان حقیقت آنرا بیان کند
3 اطفال باغ فصل خزان گر شوند پیر باد بهار باز ز سرشان جوان کند
4 سرمایه نشاط درین هر دو موسم است شاد آنک او موافقت هر دوشان کند
1 یا رب این نکهت جانپرور مشک ختن است یا دم غالیه زلف دلارام من است
2 نفس روح فزا میدمد از طرف چمن یا صبا لخلخه جنبان گل و یاسمن است
3 این چه باد است که برخاست بفراشی باغ که ازو فرش چمن پر زگل و نسترن است
4 پیکر لاله برو قطره باران بهار چون مرصع بگهر جام عقیق یمن است
1 دوش بادی مشکبو آمد به هنگام سحر گفتم ای خرم نسیم از خلد میآیی مگر
2 کز عبیر تست عطر مجلس اصحاب دل وز غبار تست نور چشم ارباب نظر
3 گفت نی کز خلد زینسان خوش نفس نآید نسیم بر جناب سرور گردنکشان کردم گذر
4 صفدر مازندران افراسیاب گرد گیر آن بمردی در جهان چون رستم دستان سمر