1 گوهر افشان کن ز جان ایدل که میدانی چه جاست مهبط نور الهی روضه پاک رضاست
2 در دریای فتوت گوهر کان کرم آنک شرح جود آباء کرامش هل اتاست
3 ظلمت و نور جهان عکسی ز موی و روی اوست موی او واللیل اذا یغشی و رویش والضحاست
4 قبه گردون ندارد قدر خاک درگهش یا رب این فردوس اعلی یا مقام کبریاست
1 مظهر نور نخستین ذات پاک مصطفاست مصطفی کو اولین و آخرین انبیاست
2 آنکه هستی بر طفیلش حاصل است افلاک را وین نه من تنها همیگویم بدین گویا خداست
3 در صفات ذات پاکش زحمت اطناب نیست گفته شد او صاف او یکسر چو گفتی مصطفاست
4 چون نبی بگذشت امت را امامی واجبست وین نه کاری مختصر باشد مر اینرا شرطهاست
1 نوری که هست مطلع آن هل اتی علیست خلوت نشین صومعه اصطفا علیست
2 مهر سپهر حکمت و جان و جهان فضل فهرست کارنامه اهل صفا علیست
3 آنکس که بت پرستی و میخوارگی نکرد سلطان اولیاء و شه اصفیا علیست
4 آنکس که در یقینش نگنجد زیادتی صد بار اگر ز پیش بر افتد غطا علیست
1 هر که را توفیق ایزد یار و دولت یاورست خاکپای آسمانسای تواش تاج سرست
2 این منم یارب که از بیدای حیرت چون کلیم سوی طور عزتم نور تجلی رهبرست
3 سر بشاهی گر برارم عقل را ناید شگفت زآنکه خاک پای تاج ملک و دینم افسرست
4 آن خضر تدبیر کاندر دفع یأجوج ستم باره عدلش بجای سد شاه اسکندرست
1 یا رب این نکهت جانپرور مشک ختن است یا دم غالیه زلف دلارام من است
2 نفس روح فزا میدمد از طرف چمن یا صبا لخلخه جنبان گل و یاسمن است
3 این چه باد است که برخاست بفراشی باغ که ازو فرش چمن پر زگل و نسترن است
4 پیکر لاله برو قطره باران بهار چون مرصع بگهر جام عقیق یمن است
1 یا رب این باغ ارم یا شادیاخ خرم است یا رب اصطرخ است این یا چشمه سار زمزم است
2 عکس شاخ یاسمین بر آب اصطرخش ببین راست گوئی اطلسی نیکو بگوهر معلم است
3 هر نسیمی کز ریاض راحت افزایش وزد چون دم جانبخش روح الله مسیح مریم است
4 هر گلی کز آب و خاک اوش باشد پرورش خستگان صدمت گردون دونرا مرهم است
1 الوداع ایدل که ما زینجا سفر خواهیم کرد منزل اصلی خود جای دگر خواهیم کرد
2 هست دنیا در حقیقت رود عقبی را پلی ما مسافر بیگمان زین پل گذر خواهیم کرد
3 تا بکی در چار میخ طبع خود بینیم رنج نفس را زین چار میخ غم بدر خواهیم کرد
4 ما با کراهیم چون یوسف درین زندان اسیر مصر عزت را عزیز آسا مقر خواهیم کرد
1 آنرا که پیشوای دو عالم علی بود نزد خدای منزلتی بس علی بود
2 اقبال دارد آنکه زند دم ز دوستیش بل بندگی قنبرش از مقبلی بود
3 امروز هر دلی که تهی باشد از ولاش روز جزا ز نار سقر ممتلی بود
4 بر اتفاق مرشد و هادی اولیاست از نور اوست مقتبس آنکو ولی بود
1 ایها الناس دل از کار جهان برگیرید رستگاری طلبید و ره داور گیرید
2 تا چو پروانه درآئید بنور از ظلمات هر زمان شمع صفت سوز دل از سر گیرید
3 چهره در بوته اخلاص بکردار خلاص از تف آتش دل یکسره در زر گیرید
4 بگذرید از سر شر چون ز شما خیری نیست خیر بسیار بود آنکه کم شر گیرید
1 این منم یا رب که بختم پیشوایی میکند دولت بیگانه طبعم آشنایی میکند
2 آنچه محبوبست میجوید به من پیوستگی و آنچه دل زو میرمد از من جدایی میکند
3 در شب تاریک فکرت رغم انف روزگار اختر فیروز روزم روشنایی میکند
4 بیگمان از شام نکبت رستگاری حاصل است هرکرا صبح سعادت پیشوایی میکند