1 ای سایه خدای توئی همچو آفتاب با خاص و عام بر سر اظهار تربیت
2 گرد بسیط خاک فلک دورها بگشت قادر نیافت کس چو تو برکار تربیت
3 مهر ترا مهندس فکر تو دوختست بر هر دلی که هست ز مسمار تربیت
4 من بنده کمینه که ننواخت مدتی لطف توأم بلفظ گهر بار تربیت
1 جهان پیر را دولت جوانست که ارغونشاه نوئین جهانست
2 پناه ملک ارغونشاه عادل که اندر ملک چون در تن روانست
3 زیمن عدل او سیمرغ فتنه بگوشه گیری زاغ کمانست
4 هما آسا عقاب رایت او ز روی خاصیت سلطان نشانست
1 چون فلک از آفتاب مشعله ئی درگرفت عرصه آفاق را جمله در آذر گرفت
2 خسرو سیاره چون تیغ ضیا برکشید لشکر ظلمت شکست کشور اختر گرفت
3 زر گر فطرت بلطف صنع خود اظهار کرد قصر زمرد اساس در ورق زر گرفت
4 باز سفید فلک از افق اندر پرید بیضه زاغ سیاه در کنف پر گرفت
1 حبذ اطاقی که جفت این رواق اخضرست وز بلندی مر زمین را آسمانی دیگرست
2 منتهای اوج او را کس نداند تا کجاست اینقدر دانند کز ایوان کیوان برترست
3 طارم نیلوفری زیر و زبر از رشک اوست گر چه از روی معالی بر جهانی دیگرست
4 تا موذن بر سر ایوان او باشد بپای قامتش ز آسیب چرخ چنبری چون چنبرست
1 خرم دلی که مجمع سودای حیدرست فرخ سری که خاک کف پای حیدرست
2 جائیکه جبرئیل بدانجا نمیرسد برتر هزار مرتبه ز آن جای حیدرست
3 در دعوت ملائکه بر خوان آرزو هر نعمتی که هست به آلای حیدرست
4 در خطیر معرفت سر کاینات یک قطره حقیر ز دریای حیدرست
1 دو سه روزی دگرم جان بر تن مهمانست بعد ازین وقت جدائی و وداع جانست
2 گه آنست که جان خو ز بدن باز کند که میان من و جان وقت غم هجرانست
3 غم تن نیست که تن در وطن خویشتنست غم جانست که او را ره بی پایانست
4 آه از آنروز که عزم سفرم باید کرد اولین منزل من عرصه گورستانست
1 ساقی بیا که موسم نوشیدن ملست هم راغ پر ز لاله و هم باغ پر گلست
2 منشین بخانه خیز که صحرا بخرمی هر جا که میروی همه جای تبذلست
3 بگشای حلق بلبله تا قلقلی کند کاندر چمن ز بلبل سرمست غلغلست
4 بی می دمی مباش که هنگام نوبهار شاهد گلست و مطرب خوشگوی بلبلست
1 ساقی الاصحاب مائا بارقا کالنار هات لا تدافعنی و سافحنی به واذکر ولات
2 ای برخ مانند آتش وی بلب آب حیات کشتئی میران ز دریای غم ار خواهی نجات
3 راحتی لا تهجریها ساعه من راحتی ان فی التأخیر آفات و وقت العیش فات
4 تلخ شورانگیز در ده تا کند ابن یمین کام جان شیرین که هست آن تلخ را اصل از نبات
1 شهریارا ماه روزه بر تو میمون باد و هست همچو عیدت روزها یکسر همایون باد و هست
2 تاج ملک و دین علی کز صبغه الله تا ابد بخت روز افزونت را رخساره گلگون باد و هست
3 نو عروس ملک را همچون تو دامادی نخاست جای آن داری بگویم بر تو مفتون باد و هست
4 خاک پایت کز شرف تاج سرشاهان بود چون گل از خون دل اعدات معجون باد و هست
1 کار ملک و دین بحمدالله نظام از سرگرفت مصطفی بطحا گشاد و مرتضی خیبر گرفت
2 رایت منصور شاه از عون یزدان هر زمان لشکری دیگر شکست و کشوری دیگر گرفت
3 خسرو جمشید فر سلطان نظام ملک و دین آنکه ملک و دین از صد فرخی و فر گرفت
4 سرور گردنکشان یحیی که چون الیاس و خضر از مددکاری ایزد ملک بحر و بر گرفت