1 با خال تو گر مشک به دعوی بنشیند حقّا که نه بر صورت معنی بنشیند
2 ابروی تو نگذاشت که اندر خم محراب یک گوشه نشین از سر تقوی بنشیند
3 آنرا که به نقد از سرکوی تو بهشت است جیفست که بر نسیه ی عقبی بنشیند
4 خاک قدمت روشنی چشم ضریرست بگذار که در دیده ی اعمی بنشیند
1 من مرغ آشیانه قسدم به دام تو ز آرامگه رمیده و یک چند رام تو
2 ای ساکنان کوی ترا چشم روشنی از خاک آستانه عرش احترام تو
3 روح ملک به جبهه بساید هزار بار خاکی که بر کشند برو نقش نام تو
4 زنده شود به بوی تو عظم رمیم من بر خاکم ار رسد قدم خوشخرام تو
1 ترا که گفت که بر برگ گل کلاله فکن بنفشه تاب ده و بر رخ چو لاله فکن
2 به غمزه صید دل عاشقان کن و آنگه بهانه بر نظر نرگس غزاله فکن
3 میار باده تلخم که عیش من تلخ است ز لعل خویش می ناب در پیاله فکن
4 چو درد نامه عشاق خویشتن خوانی کرشمه ای کن و چشمی برین رساله فکن
1 بیا بیا که در این خطهٔ خرابآباد نگشت بیتو دمی این دل خراب آباد
2 گره زن آن زلف بنفشه بر لاله که کار بسته ی من جز بدان گره نگشاد
3 چو لاله صرف مکن با پیاله حاصل عمر که دور مایه ی جوراست و دهر بی بنیاد
4 به ناز خویش مبین در نیاز من بنگر که روزگاربسی چون من و تو دارد یاد
1 ما را به جای آب اگر از دیده خون رود چون رفت جان هرآینه صبر و سکون رود
2 از گوشه ی جگر نرود داغ او مرا آری ز سینه داغ جگرگوشه چون رود
3 سیماب آه من بکند چرخ را سیاه گر آه من به گنبد سیمابگون رود
4 برکوه اگر نهند تحمل نیاورد آنچه از غم تو بر دل زار و زبون رود
1 ای کرده به غمزه دل صد شیفته تاراج تیر مژهات سینهٔ من ساخته آماج
2 پیوسته کمان سیه از مشک کشیده است طفرهای دو ابروی تو بر دایرهٔ عاج
3 زان لب که رسیده است لطافت به نصابش شرط است زکاتی که رسانند به محتاج
4 ای سرو گلاندام بده بادهٔ صافی بر نالهٔ مرغ سحر و نغمهٔ درّاج
1 ما نیاریم که سوی تو نگاهی بکنیم تکیه بر لطف تو داریم که گاهی بکنیم
2 رویت آیینه ی روحست ز ما روی متاب آه اگر در رخ آن آیینه آهی بکنیم
3 تکیه بر گردش دور قمری نتوان کرد رخصتی ده که به روی تو نگاهی بکنیم
4 هر کجا راه روی روی به راهی دارند ما هم اندر طلبت روی به راهی بکنیم
1 دلا چو شیوه ی رندی نمی رود از پیش بجوی گنج سلامت ز کُنج خانه ی خویش
2 چه شکوه ها که ندارم ز دست نوش لبان که نوش می ندهند و همی زنندم نیش
3 چو خار نیزه شد این دشمنان طعنه گذار چو گل دو رویه شد این دوستان دشمن کیش
4 به زیر خرقه چه زنّارها که پنهان است فغان ز شیوه ی این صوفیان نا درویش
1 گر صد برگ را روی تو وارث شمیم مشک را موی تو وارث
2 ز هر نرگس که او جادو فریب است فریب چشم جادوی تو وارث
3 ز هر سنبل که بر نسرین کند ناز نسیم جعد گیسوی تو وارث
4 هر آن هندو که بر ابرو نشیند سواد زلف هندوی تو وارث
1 قول مطرب دل من دوش به راهی زد و برد چشمش آرام دل من به نگاهی زد و برد
2 غمزه ی دوست به یغمای دلم تیزی داشت وه که بر مخزن دل خانه سیاهی زد و برد
3 هرغباری که بر آیینه ی دل بود مرا ای عجب صیقلی عشق به آهی زد و برد
4 خیل غم داشت کمین بر دل من باز ببین که برین قلب شکسته چه سپاهی زد و برد