1 ای به جبین و هر دو رخ زهره یکی و ماه دو بر دلم از قد و خدت خانه یکی و ماه دو
2 ریخت دو چشمت از دلم خون عذار عذر خواست ای همه عذر تو نکو عذر یکی گناه دو
3 جان ز لبت دو بوسه خواست گفت بساز بر یکی ای دهنت زما به تنگ خواه یکی و خواه دو
4 ملک دلم خراب کرد سوز درون و آب چشم چون نشود خراب ملک ، ملک یکی و شاه دو
1 دیدم نبشته از قلم مشکبار دوست خطی سیه چو سنبل تر بر غذار دوست
2 بر صفحه حریر کشیده به مشک ناب حرفی ز نوک خامه عنبر نگار دوست
3 صد جان من فدای تو پیک خجسته پی کآورده ای به من خبری از دیار دوست
4 خوش باد وقت باد سحرگه که دم به دم مشکین کند مشام ز بوی نثار دوست
1 چون بلا نیست بی مشیَّت او دل نهادیم بر بلیَّت او
2 جلوه حسن یار بین و مبین حال کیفیت و کمیَّت او
3 مفلسانیم و با هزار امید دست در دامن عطیَّت او
4 غیر با دوست در نمی گنجد بر حذر زآتش حمیَّت او
1 چه افتادت ای ترک خرگاه من که بر من نمی تابی ای ماه من
2 بدین سر بلندی که در سرو تست بدو کی رسد دست کوتاه من
3 ز وجهی که نیکوست روی تو خواست دل رو شناس نکو خواه من
4 ره صومعه دوش دیدم به خواب بیا مطرب امشب بزن راه من
1 دل را حضور نیست دمی بی حضور او خرم دلی که شاد بود با سرور او
2 پویندگان وادی ایمن توقُّفی باشد که لمعه ای بدرخشید ز نور او
3 سالک به اهتمام ارادت وصال یافت موسی و ذرّه ای ز تجلّی و طور او
4 درس زبور عشق به عشّاق می دهند داوود را ترنّم زیر زبور او
1 لَمَع البَرقُ و النُجوم یَلوح اَسقِنِی الرَاح ذاکَ راحَتُ روح
2 امشب از نرگس تو مخمورم جرعهای از لبت به وقت صبوح
3 پند ناصح چو درنمیگیرد توبه کردم ز توبههای نصوح
4 از در میکده گشایش جوی تو چه دانی که در کجاست فتوح
1 بشکفت بر چمن گل عذرا عذار سرخ وز جرم لاله شد کمر کوهسار سرخ
2 همچون خط تو شد طرف جویبار سبز وز لاله صحن باغ چو رخسار یار سرخ
3 مطرب بساز پرده ی عشاق درحجاز ساقی تو نیز عذر میار و می آر سرخ
4 گردون نگر که دامن این هفت خوان کند هرشب به خون دیده ی اسفندیار سرخ
1 حریف دلکش خوش طبع و ساقی گلرنگ شراب و شاهد و شمع و شب و چغانه و چنگ
2 هوای معتدل نو بهار و موصم گل طراوت چمن دلفریب و دلبر شنگ
3 نوای نغمه ی عشّاق و ساز پرده ی راست مده به رغم مخالف چو می توان از چنگ
4 به صلح کوش که با روزگار عربده جوی بسی به عربده رفتیم و بر نیامد جنگ
1 بیا به میکده بفروش خرقهٔ ناموس ریا و شمعه رها کن به زاهد سالوس
2 حریف مصطبه و ساغرم به بانگ بلند به زیر پرده از این پس دگر نگویم کوس
3 فلک به دست ستم بین که زیر پای بکوفت سر سریر فریدون و افسر کاووس
4 طبیب شهر علاج دام نمیداند کزین معالجه دورست فهم جالینوس
1 زلف آشفته همی تابی و من می تابم آتش چهره میفروز که من در تابم
2 شب خیال تو به بالین من آمد گفتم آه کامد به سرم عمر و من اندر خوابم
3 ما درین بحر به کشتی تو یابیم نجات کششی کن که به ساحل کشی از گردابم
4 آن چنان تشنه ی لعل لب سیراب توام کاب حیوان نتواند که کند سیرابم