آثار بیدل دهلوی

صفحه 97 از 286
286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار بیدل دهلوی / غزلیات بیدل دهلوی

غزلیات بیدل دهلوی

1 اگر معشوق‌ بی‌مهر است‌ وگر عاشق‌ وفا دارد تماشا مفت دیدنها محبت رنگها دارد

2 شرار کاغذ ما خندهٔ دندان‌ نما دارد طربها وقف بیتابی ‌که آهنگ فنا دارد

3 به واماندن نکردم قطع امید ز خود رفتن شکست بال اگر پرواز گم‌کرده صدا دارد

4 ز بس مطلوب هر کس بی‌ طلب آماده است اینجا اجابت انفعال از شوخی دست دعا دارد

1 چو شمع از عضو عضوم آگهی سرشار می‌گردد به هرجا پا زنم آیینه‌ای بیدار می‌گردد

2 ندارد نالهٔ من احتیاج لب گشودن‌ها دو انگشتی که از هم واکنم منقار می‌گردد

3 چو موج‌گوهر از جمعیت حالم چه می‌یرسی جنونها می کنم تا لغزشی هموار می‌گردد

4 به رنگ شعلهٔ جواله ربطی با وفا دارم که گر رنگی به گردش آورم زنار می‌گردد

1 به سرم شور تمنای تو تا می‌پیچد دود در ساغر داغم چو صدا می‌پیچد

2 حسرت چاک گرببان نشود دام‌ کسی این کمندی‌ست که در گردن ما می‌پیچد

3 عالم از شکوهٔ نومیدی عشاق پُر است نارسا نالهٔ ما در همه جا می‌پیچد

4 نبود هستی اگر دشمن روشن‌گهران نفس پوچ در آیینه چرا می‌پیچد

1 ز جرگهٔ سخنم خامشی به در دارد فشار لب بهم آوردن این اثر دارد

2 ز دستگاه گرانجانی‌ام مگوی و مپرس دمی‌که ناله‌کنم کوهسار بر دارد

3 سخن به خاک مینداز در تأمل ‌کوش به رشته‌ای که گهر می‌کشی دو سر دارد

4 بهم زن الفت اسباب خودنمایی را شکست آینه‌، آیینه‌ای دگر دارد

1 جنون جولانی‌ام هرجا به‌وحشت رهنماگردد دو عالم ‌گردباد آیینهٔ یک نقش پاگردد

2 گر آزادی هوس داری چو بو از رنگ بیرون آ هوا گل می‌کند دودی‌ که از آتش جدا گردد

3 به ‌بزم‌ وصل ‌عاشق ‌را چه‌ امکان است خودداری که‌ شبنم جلوهٔ خورشید چون بیند هوا گردد

4 نیاز عاشقان سرمایهٔ ناز !ست خوبان را به پایت دیده تا دل هر چه افشاند حنا گردد

1 ادب سازیم بر ما کیست تمهید صدا بندد دو عالم گم شود در سکته تا مضمون ما بندد

2 طبیعت مست ابرام‌ست بر خواهش تغافل زن مباد این‌ هرزه‌تاز حرص بر دست توپا بندد

3 به زنگار تجاهل داغ کن آیینهٔ دل را که‌ چون صیقل‌ زدی‌ صد زنگ ‌تهمت بر صفا بندد

4 سلوک ناملایم نفرت احباب می‌خواهد نچینی پیش خود سنگی‌ که راه آشنا بندد

1 بر طمع‌، طبع خسیسی‌ که تفاخر دارد آبرو را عرق سعی تصور دارد

2 با بخیلان نه همین طبع‌ گدا ناصاف است کیسهٔ خود هم ازین قول دلی پر دارد

3 گل این باغ اگر بیخبر از فرصت نیست خندهٔ رنگ به روی که تمسخر دارد

4 طبع‌شهوت‌نسب از سیرگریبان عاری‌ست گردن خر سر تحقیق به آخور دارد

1 حیا عمری‌ست با صد گردش رنگم طرف دارد عرق نقاش عبرت از جبین من صدف دارد

2 نشد روشن صفای سینهٔ اخلاص‌کیشانت که درباب بهم جوشیدن دلها چه‌ کف دارد

3 به شغل لهو چندی رفع سردیهای دوران‌کن جهان حیز گرمی در خور آواز دف دارد

4 دل از فکر معیشت جمع کن از علم و فن بگذر اگر جهل است و گر دانش همین آب و علف دارد

1 هوس تا چند بر دل تهمت هر خشک و تر بندد بدزدم در خود آغوشی که بر آفاق دربندد

2 به این یک رشته زناری که در رهن نفس دارم گسستن تا به کی چون سبحه صد جایم کمر بندد

3 به آزادی شوم چون شمع تا ممتاز این محفل گشایم رشتهٔ پایی که دستارم به سر بندد

4 به هم چشمان خیال امتیازم آب می‌سازد خدایا قطره‌ام بیرون این دریا گهر بندد

1 کسی از التفات چشم خوبان‌ کام بردارد که بر هر استخوان صد زخم چون بادام بردارد

2 به قدر زخم چون گل شوخیی انداز مستی کن نمی‌باشد تهی از نشئه هرکس جام بردارد

3 به طوف دامنت‌ کم نیست از سعی غبار من اگر خود را بجای جامهٔ احرام بردارد

4 عتابش باورم ناید که آن لعل حیا پرورد تبسم برنمی‌دارد چسان دشنام بردارد

آثار بیدل دهلوی

286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی