آثار بیدل دهلوی

صفحه 95 از 286
286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار بیدل دهلوی / غزلیات بیدل دهلوی

غزلیات بیدل دهلوی

1 یأس‌فرسای تغافل دل ناشاد مباد بیدلانیم فراموشی ما یاد مباد

2 عیش ما غیرگرفتاری دل چیزی نیست یارب این صید ز دام و قفس آزاد مباد

3 پرگشودن ز اسیران محبت ستم است ذوق آزادی ما خجلت صیاد مباد

4 عاشق از جان‌کنی حکم وفا غافل نیست نقش شیرین به سر تربت فرهاد مباد

1 هرچه آنجاست چو آنجا روی‌اینجاگردد چه خیال است‌ که امروز تو فردا گردد

2 در مقامی‌ که بود ترک و طلب امکانی رو به دنیاست همان گرچه ز دنیا گردد

3 جمع شو ، مرکز نه دایرهٔ چرخ برآ قطره چون فال‌ گهر زد دل دریا گردد

4 رستن از پیچ و خم رشتهٔ آمال‌ کراست بگسلی از دو جهان تا گرهی وا گردد

1 نه با سازهوس جوشد نه برکسب هنرپیچد طبیعت چون رسا افتد به معنی بیشتر پیچد

2 به این آشفتگی ما را کجا راحت چه جمعیت هوای طره‌ات جای نفس بر دل مگر پیچد

3 گمان حلقهٔ دام است آن صید نزاکت را گر از چشم منش تار نگاهی بر کمر پیچد

4 ز اسباب هوس بر هر چه پیچی فال کلفت زن گره پیدا کند در هر کجا نی بر شکر پیچد

1 گرفتار رسوم اندیشهٔ آرام‌ کم دارد عقاید آنچه دارد خدمت دیر و حرم دارد

2 دماغ آرمیدن نیست با گل‌، شبنم ما را در این آیینه ‌گر آبی‌ست چون تمثال رم دارد

3 از این ‌صحرای ‌وحشت ‌چون ‌شرر دیگر چه بردارم همه ‌گر سر توان برداشتن حکم قدم دارد

4 خرد را از بساط می‌پرستان نیست جان بردن که هر ساغر ز موج می به ‌کف تیغی علم دارد

1 به عبرت سرکشان را موی پیری رهنمون‌گردد زند خاکسترش دامن‌که آتش سرنگون‌گردد

2 ز خودداری عبث افسردگیها می‌کشد فطرت اگر تغییر رنگی‌ گل‌ کند باغ جنون ‌گردد

3 گرانی نیست اسباب جهان دوش تجرد را الف با هرچه آمیزد محال است اینکه نون‌ گردد

4 جهانی شکند جان لیک جز عبرت‌که می‌داند که سقف خانهٔ فرهاد آخر بیستون‌گردد

1 تا کاتب ایجادم نقش من و ما بندد چون صبح دم فرصت مسطر به هوا بندد

2 این مبتذل اوهام پر منفعلم دارد مضمون نفس وحشی‌ست کس تا به‌کجا بندد

3 ازشبنم ما زبن باغ طرفی نتوان بستن خونی ‌که به این رنگست دست ‌که حنا بندد

4 سرگشتهٔ سوداییم تاکی هوس دستار کم نیست اگر هستی مو بر سر ما بندد

1 بی‌نمک از نمک غیر توهم دارد لب بام است ‌که اظهار تکلم دارد

2 جای اشک از مژهٔ تیغ حیا جوهر ریخت چقدر حسرت زخم تو تبسم دارد

3 بی‌تو اظهار اثر خجلت معدومی ماست قطرهٔ دور ز دریا چه تلاطم دارد

4 زاهد از گنبد دستار به خود می‌نازد نکنی عیب که خر فخر به توقم دارد

1 گلهای آن تبسم باغ فلک ندارد صد صبح اگر بخندد یک لب نمک ندارد

2 رنگ دویی در این باغ رعنایی خیال است سیر جهان تحقیق ملک و ملک ندارد

3 پوچ است غیر وحدت نقد حساب‌ کثرت اعداد چیزی از خود چون رفت یک ندارد

4 اسلام وکفر هریک واحد خیال ذات است در چشم دور و نزدیک خورشید شک ندارد

1 چرا کسی چو حباب از ادب نگاه ندارد سری‌ که غیر هوا پشم درکلاه ندارد

2 دماغ نشئهٔ فقر آرزوی جاه ندارد سر برهنهٔ ما دردی ازکلاه ندارد

3 قسم به جوهر بی‌ربطی نیاز و تعین که هرکه را جگری داده‌اند آه ندارد

4 ز باد دستی آن زلف تابدار کبابم که‌ گر همه دلش افتد به‌ کف نگاه ندارد

1 باز بی‌تابی‌ام احرام چه در می‌بندد کز غبارم نفس صبح ‌کمر می‌بندد

2 فکر جولان‌ همه تشویش عبارت‌ سازی‌ ست فطرت آبله مضمون دگر می‌بندد

3 غیر دل‌ گوشهٔ امنی‌ که توان یافت‌ کجاست به چه امید نفس رخت سفر می‌بندد

4 عرض‌جوهر ندهی‌، بی‌حسدی‌نیست‌فلک ورنه چون آینه دستت به هنرمی‌بندد

آثار بیدل دهلوی

286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی