1 عنقا سر و برگیم مپرس از فقرا هیچ عالم همه افسانهٔ ما دارد و ما هیچ
2 زبر و بم وهم است چه گفتن چه شنیدن توفان صداییم در این ساز و صدا هیچ
3 سرتاسر آفاق یک آغوش عدم داشت جز هیچ نگنجید دراین تنگ فضا هیچ
4 زینکسوت عبرت که معمای حباب است آخرنگشودیم بجزبند قبا هیچ
1 جهان در سرمه خوابید از خیال چشم فتانت چه سنگ بود یارب سایهٔ دیوار مژگانت
2 تحیر بر سراپای تو واکردهست آغوشی که چون طاووس نتوان دید بیرونگلستانت
3 کدورت تا نچیند جوهر شمشیر استغنا بهجای خون عرق میریزد از زخم شهیدانت
4 بهارت را فسون اختراعی بود مستوری قبای ناز چونگلکرد پیشاز رنگ عریانت
1 ادب چه چاره کند چون فضول افتد به جای عذر دل آوردهام قبول افتد
2 به خاک خفت درتن ره هزار قافله اشک مبادکس به غبار دل ملول افتد
3 ترحم است برآن طایر شکسته قفس که همچو شمع پرافشانیاش به نول افتد
4 ستم به وجد دل از ضبط ناله نتوان کرد چو نغمه ختم شود ضرب بر اصول افتد
1 ز آتش رخسار که ساغر گرفت خانهٔ آیینه چو من درگرفت
2 کو پر و بالیکه به آنکو رسد نامه گرفتم که کبوتر گرفت
3 عشق، وفا میطلبد، چاره چیست بار دل از دل نتوان برگرفت
4 نی چقدر رغبت طفلانه داشت بال و پر ناله به شکر گرفت
1 تا ز پیدایی بهگوشم خواند افسون احتیاج روز اول چون دلم خواباند در خون احتیاج
2 نغمهٔقانون اینمحفل صلای جودکیست عالمی را از عدم آورد بیرون احتیاج
3 حسن و عشقینیست جز اقبال و ادبار ظهور لیلی این بزم استغناست، مجنون احتیاج
4 تا نشد خاکستر از آتش سیاهیگم نشد تیرهبختیها مرا همکرد صابون احتیاج
1 دی حرف خرامش به لبم بالگشا رفت دل در بر من بود ندانم به کجا رفت
2 خودداریو پابوس خیالش چه خیال است میبایدم از دست خود آنجا چو حنا رفت
3 ما و گل این باغ به هم ساخته بودیم فرصت تنک افتاد سر و برگ وفا رفت
4 پیش که گریبان درم ای وای چه سازم کان تنگقبا از برم آغوشگشا رفت
1 تنگی آورده خانهٔ صیاد یک دو چاک قفسکنید زیاد
2 سیرآن جلوه مفت فرصت ماست نوبهاریم چشم بد مرساد
3 عشق چون شمع در تلاش سجود سر ما را به پای ما سر داد
4 نفس آنست آنکهتا رسید به لب گرد ما چون سحر قیامت زاد
1 باز با طرزتکلف آشنا میبینمت جام در دست ز عرقهای حیا میبینمت
2 سرمه درکار زبانکردی ز مژگان شرم دار چند روزی شدکه من پر بیصدا میبینمت
3 اینقدر دام تأمل خاکساریهای کیست بیشتر میل نگه درپیش پا میبینمت
4 خون مشتاقان قدحپیمای نومیدی مباد گردشی در ساغررنگ حنا میبینمت
1 زین من و ما زندگی سیر فنایی کرد و رفت بر مزار ما دو روزی هایهایی کرد و رفت
2 عجز طاقت بیگذشتن نیست زین بحر سراب سایهبر خاک از جبین مالی شناییکرد و رفت
3 در خروش بیدماغان جنون تکرار نیست دل سپندی بود در محفل صدایی کرد و رفت
4 دوستان از خود به سعی نیستی برخاستتد گرد ما هم خواهد ایجاد عصایی کرد و رفت
1 ز درد یأس ندانم کجا کنم فریاد قفس شکستهام و آشیان نمانده به یاد
2 به برقی از دل مایوس کاش در گیرم کباب سوختنم چون چراغ در ره باد
3 به غربت از من بیبال و پر سلام رسان که مردم و نرسیدم به خاطر صیاد
4 چو شمع خواستم احرام وحشتی بندم شکست آبلهٔ پا به گردنم افتاد