آثار بیدل دهلوی

صفحه 94 از 286
286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار بیدل دهلوی / غزلیات بیدل دهلوی

غزلیات بیدل دهلوی

1 عنقا سر و برگیم مپرس از فقرا هیچ عالم همه افسانهٔ ما دارد و ما هیچ

2 زبر و بم وهم است چه‌ گفتن چه شنیدن توفان صداییم در این ساز و صدا هیچ

3 سرتاسر آفاق یک آغوش عدم داشت جز هیچ نگنجید دراین تنگ فضا هیچ

4 زین‌کسوت عبرت‌ که معمای حباب است آخرنگشودیم بجزبند قبا هیچ

1 جهان در سرمه خوابید از خیال چشم فتانت چه سنگ بود یارب سایهٔ دیوار مژگانت

2 تحیر بر سراپای تو واکرده‌ست آغوشی که چون طاووس نتوان دید بیرون‌گلستانت

3 کدورت تا نچیند جوهر شمشیر استغنا به‌جای خون عرق می‌ریزد از زخم شهیدانت

4 بهارت را فسون اختراعی بود مستوری قبای ناز چون‌گل‌کرد پیش‌از رنگ عریانت

1 ادب چه چاره کند چون فضول افتد به جای عذر دل آورده‌ام قبول افتد

2 به خاک خفت درتن ره هزار قافله اشک مبادکس به غبار دل ملول افتد

3 ترحم است برآن طایر شکسته قفس که همچو شمع پرافشانی‌اش به نول افتد

4 ستم به وجد دل از ضبط ناله نتوان کرد چو نغمه ختم شود ضرب بر اصول افتد

1 ز آتش رخسار که ساغر گرفت خانهٔ آیینه چو من درگرفت

2 کو پر و بالی‌که به آن‌کو رسد نامه گرفتم که کبوتر گرفت

3 عشق‌، وفا می‌طلبد، چاره چیست بار دل از دل نتوان برگرفت

4 نی چقدر رغبت طفلانه داشت بال و پر ناله به شکر گرفت

1 تا ز پیدایی به‌گوشم خواند افسون احتیاج روز اول چون دلم خواباند در خون احتیاج

2 نغمهٔ‌قانون این‌محفل صلای جودکیست عالمی را از عدم آورد بیرون احتیاج

3 حسن ‌و عشقی‌نیست جز اقبال‌ و ادبار ظهور لیلی این بزم استغناست‌، مجنون احتیاج

4 تا نشد خاکستر از آتش سیاهی‌گم نشد تیره‌بختیها مرا هم‌کرد صابون احتیاج

1 دی حرف خرامش به لبم بال‌گشا رفت دل در بر من بود ندانم به‌ کجا رفت

2 خودداری‌و پابوس خیالش چه خیال است می‌بایدم از دست خود آنجا چو حنا رفت

3 ما و گل این باغ به هم ساخته بودیم فرصت تنک افتاد سر و برگ وفا رفت

4 پیش که گریبان درم ای وای چه سازم کان تنگ‌قبا از برم آغوش‌گشا رفت

1 تنگی آورده خانهٔ صیاد یک دو چاک قفس‌کنید زیاد

2 سیرآن جلوه مفت فرصت ماست نوبهاریم چشم بد مرساد

3 عشق چون شمع در تلاش سجود سر ما را به پای ما سر داد

4 نفس آنست آنکه‌تا رسید به لب گرد ما چون سحر قیامت زاد

1 باز با طرزتکلف آشنا می‌بینمت جام در دست ز عرقهای حیا می‌بینمت

2 سرمه درکار زبان‌کردی ز مژگان شرم دار چند روزی شدکه من پر بیصدا می‌بینمت

3 اینقدر دام تأمل خاکساریهای کیست بیشتر میل نگه درپیش پا می‌بینمت

4 خون مشتاقان قدح‌پیمای نومیدی مباد گردشی در ساغررنگ حنا می‌بینمت

1 زین من و ما زندگی سیر فنایی کرد و رفت بر مزار ما دو روزی های‌هایی کرد و رفت

2 عجز طاقت ‌بی‌گذشتن نیست زین بحر سراب سایه‌بر خاک از جبین مالی شنایی‌کرد و رفت

3 در خروش بیدماغان جنون تکرار نیست دل سپندی بود در محفل صدایی کرد و رفت

4 دوستان از خود به سعی نیستی برخاستتد گرد ما هم خواهد ایجاد عصایی کرد و رفت

1 ز درد یأس ندانم کجا کنم فریاد قفس شکسته‌ام و آشیان نمانده به یاد

2 به برقی از دل مایوس‌ کاش در گیرم کباب سوختنم چون چراغ در ره باد

3 به غربت از من بی‌بال و پر سلام رسان که مردم و نرسیدم به خاطر صیاد

4 چو شمع خواستم احرام وحشتی بندم شکست آبلهٔ پا به گردنم افتاد

آثار بیدل دهلوی

286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی