آثار بیدل دهلوی

صفحه 92 از 286
286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار بیدل دهلوی / غزلیات بیدل دهلوی

غزلیات بیدل دهلوی

1 که شود به وادی مدعا بلد تسلی منزلت که نبست طاقت هرزه دوقدمی برآبله محملت

2 نه تکلف تک و تاز کن نه تلاش دور و دراز کن ز گشاد یک مژه ناز کن به هزار عقدهٔ مشکلت

3 تو کم از غبار سحر نه‌ای به تردد آن همه نم مکش که‌گذشته‌ای ز جهات اگر عرق جبین نکند گلت

4 به‌کتاب دانش این و آن مکن آنقدر سبقت روان که دمد زپشت و ر‌خ ورق خط شبههٔ حق و باطلت

1 در لاف حلقه ر‌با مزن به ترانه‌های بیان‌کج که مباد خنده‌نما شود لب دعویت ز زبان‌ کج

2 ز غرور دعوی سروvی به فلک می‌رسدت سری سر تیغ اگر به درآ‌وری که خم است پیش فسان کج

3 ز غبار جاده ی معصیت نشدیم محرم عافیت به ‌کجاست منزل غافلی ‌که فتد به راه ‌روان ‌کج

4 دل و دست باخته طاقتم سر وپای‌گمشده همتم قلم‌شکسته‌ کجا برد رقم عرق به بنان‌کج

1 بازم از فیض جنون آماد شد سامان صبح می‌دهد چاک گریبان در کفم دامان صبح‌

2 از گداز پیکرم تعمیر امکان کرده اند آسمان دودی‌ست از خاکستر تابان صبح

3 فتح باب فیض در رفع توهّم خفته است از شکست رنگ شب وامی‌شود مژگان صبح

4 در جنون وضع‌ گریبانم تماشا کردنی‌ست همچو زخم‌ دل نمک دارد لب خندان صبح

1 خجلم ز حسرت پیریی ‌که ز چشم تر نکشد قدح ستم است داغ خمار شب به دم سحر نکشد قدح

2 ز شرار کاغذم آب شد تب و تاب عشرت میکشی که به فرصت مژه بستنی‌کسی اینقدر نکشد قدح

3 ندمید یک گل ازین چمن‌ که ندید عبرت دلشکن ندمید یک گل ازین چمن‌ که ندید عبرت دلشکن

4 ز بنای عالم رنگ و بو اثرثبات طرب مجو که درین چمن ز می وفا گل بی‌جگرنکشد قدح

1 آمدم تا صد چمن بر جلوه‌نازان بینمت نشئه، در، سر می به ساغر،‌گل به دامان بینمت

2 همچو دل عمری در آغوش خیالت داشتم این زمان همچون نگه درچشم حیران بینمت

3 گرد دامانت به مژگان نیاز افشانده‌ام بی‌کسوف اکنون همان خورشید تابان بینمت

4 ای مسیحا نشئهٔ رنج دو عالم احتیاج برنگه ظلم است اگرمحتاج درمان بینمت

1 تأمل عارفان چه دارد به کارگاه جهان حادث نوای ساز قدم شنیدن ز زخمه‌های زبان حادث

2 شکست‌و بستی که‌موج دارد کسی‌چه مقدار واشمارد به ‌یک ‌وتیره است تا قیامت حساب سود و زیان حادث

3 ز فکر سودای پوچ هستی به شرم باید تنید و پا زد به دستگاه چه جنس نازد سقط فروش دکان حادث

4 ازبن بساط خیال رونق نقاب رمز ظهور کن شق‌ خزان ندارد بهار مطلق بهار دارد خزان حادث

1 دی به شبنم گریهٔ ما نوگلی خندید و رفت از زبان اشک هم درد دلی نشنید و رفت

2 از تماشاگاه هستی مدعا سیر دل است چون نفس باید بر این آیینه هم پیچید و رفت

3 شمع‌ محفل‌ بر خموشی‌ بست‌ و مینا بر شکست هر کسی زین انجمن طرز دگر نالید و رفت

4 زین بیابان هر قدم خار دگر دارد کمین رهروان را پیش‌پای خویش باید دید و رفت

1 سیل غمی‌ که داد جهان خراب داد خاکم به باد داد به رنگی ‌که آب داد

2 راحت درین بساط جنون‌خیز مشکلست مخمل اگر شوی نتوان تن به خواب داد

3 یارب چه مشربم‌ که درین شعله انجمن گردون می‌ام به ساغر اشک باب داد

4 اینست اگر شمار تب و تاب زندگی امروز می‌توان به قیامت حساب داد

1 از بس‌که خورده‌ام به خم زلف یار پیچ طومار ناله‌ام همه جا رفته مارپیچ

2 زال فلک طلسم امل خیز هستی‌ام بسته ‌است چون ‌کلاوه به چندین هزار پیچ

3 ای غافل از خجالت صیادی هوس رو عنکبوت‌وار هوا را به تار پیچ

4 پیش ازتو ذوق جانکنیی داشت‌کوهکن چندی تو هم چو ناله درین ‌کوهسار پیچ

1 موی پیری بست بر طبع حسد تخمیر صلح داد خون را با صفا آیینه‌دار شیر صلح

2 آخر از وضع جنون عذر علایق خواستم کرد با عریانی ما خار دامنگیر صلح

3 زین تفنگ و تیر پرخاشی‌ که دارد جهل خلق نیست ممکن تا نیارد در میان شمشیر صلح

4 مطلب نایاب ما را دشمنی آرام‌ کرد با خموشی مشکل است ازآه بی‌تاثیر صلح

آثار بیدل دهلوی

286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی