دلگداخته بر شش جهت بغل از بیدل دهلوی غزل 1081
1. دلگداخته بر شش جهت بغل واکرد
جهان به شیشهگرفت این پری چه انشاکرد
1. دلگداخته بر شش جهت بغل واکرد
جهان به شیشهگرفت این پری چه انشاکرد
1. امروز بعد عمری دلدار یاد ما کرد
شرم تغافل آخر حق وفا ادا کرد
1. دل به زلف یار هم آرام نتوانستکرد
این مسافر منزلی در شام نتوانست کرد
1. وحشت ما را تعلق رام نتوانست کرد
بادهٔ ما هیچکس در جام نتوانستکرد
1. خودسر به مرک گردن دعوی فرود کرد
چون سر نماند شمع قبول سجود کرد
1. اول دل ستمزده قطع امیدکرد
آخرشکست چینی من مو سفید کرد
1. از تغافل زدنی ترک سبب بایدکرد
روز خود را به غبار مژه شب باید کرد
1. پیش ارباب حسب ترک نسب باید کرد
پردهٔ دیده و دل فرش ادب باید کرد
1. دل سحرگاهی بهگلشن یاد آن رخسار کرد
اشک آن شبنم برگ گل را رخت آتشکار کرد
1. عشق مطربزادهای بر ساز و تقوا زور کرد
دانهٔ تسبیح را زاهد خر طنبور کرد
1. آگاهی از خیال خودم بینیاز کرد
خود را ندید آینه تا چشم باز کرد
1. گرد مرا تحیّر، صبح جنون سبق کرد
دستی نداشت طاقت، جیبم چنین که شق کرد