1 قامتش سامان شوخی از نگاه ما گرفت این نوای فتنه از تار نظر بالا گرفت
2 هستی ما حایل آن جلوه سرشار نیست از حبابی پرده نتوان بر رخ دریا گرفت
3 با همه افسردگی خاشاک غیرت پروریم با همه افسردگی خاشاک غیرت پروریم
4 در سواد فقر خوابیدهست فیض زندگی صبح شد صاحب نفس تا دامن شب ها گرفت
1 تو کار خویش کن اینجا تویی در من نمیگنجد گریبان عالمی دارد که در دامن نمیگنجد
2 گرفتم نوبهاری پیش خود نشو و نما سرکن بساطآرایی ناز تو در گلخن نمیگنجد
3 چو بوی گل وداع کسوت هستیست اظهارت سر مویی اگر بالی به پیراهن نمیگنجد
4 به یکتاییست ربطی تار و پود بینیازی را که در آغوش چاک اینجا سر سوزن نمیگنجد
1 بیمغزی و داری به من سوخته جان بحث ای پنبه مکن هرزه به آتشنفسان بحث
2 از یک نفس است این همه شور من و مایت بریک رگگردن چقدر چیده دکان بحث
3 با چرخ دلیری بود اسباب ندامت ای دیدهوران صرفه ندارد به دخان بحث
4 در ترک تامل الم شور و شری نیست بلبل ننماید به چمن فصل خزان بحث
1 گر شور مستیام کند اندیشه گردباد درگردش قدح شکند شیشه گردباد
2 از رشک وحشتی که گرفتهست دامنم ترسم به پای خوبش زند تیشه گردباد
3 شور جهان ترانهٔ دود دماغ کیست صد دشت و در تنیده به یک ربشه گردباد
4 جولان شوق باک ندارد ز خار و خس مشکل ز پیش پا کند اندیشه گردباد
1 ز فقر تا به شهادت شد آشنا انگشت بلند کرد نیستان بوریا انگشت
2 دمی که سجده به خاک درت اشارت کرد چو آفتاب دمید از جبین ما انگشت
3 به عرض حاجت ما نیست عجز بی زنهار ز دست پیش فتادهست در دعا انگشت
4 خطاست منکر اقبال کهتران بودن توغافلی و دخیل است جا به جا انگشت
1 عمریستکه در حسرت آن لعلگهر موج دل میزندم بر مژه از خون جگر موج
2 گر شوخی زلفت فکند سایه به دریا از آب روان دسته کند سنبل تر موج
3 در حسرتآن طره شبگون عجبی نیست کز چاک دلی شانه زند فیض سحر موج
4 آنجا که کند جلوهات ایجاد تحیر در جوهرآیینه زند سعی نظر موج
1 دل از نیرنگ آگاهی به چندین پیشه میافتد گره از دانه چون واشد به دام ریشه میافتد
2 دو تا شو در خیال او که سعی کوهکن اینجا کشد تا صورت شیرین به پای تیشه میافتد
3 ندارد محفل دیر و حرم پروانهای دیگر به هر آتش همان یک شوق حسرتپیشه میافتد
4 ز درد ناقبولیهای اهل دل مشو غافل که می هم ناله دارد تا ز چشم شیشه میافتد
1 مباد چشمهٔ شوق مرا فسردن موج چو اشک عرض گهر دیدهام به دامن موج
2 جهان ز وحشت من رنگ امن میبازد محیط بسمل یأس است ازتپیدن موج
3 ادب ز طینت سرکش مجو به آسانی خمیدهاست به چندین شکستگردن موج
4 گشاد کار گهر سخت مشکل است اینجا بریده میدمد از چنگ بحر ناخن موج
1 ای ظفر شیفتهٔ همت نصرت فالت چمن فتح تبسمکدهٔ اقبالت
2 آیت فضا و سخاشان تو را آینهدار نص تحقیق وفا ترجمهٔ اقوالت
3 در مقامیکه شکوهت فشرد پای ثبات کوه بازد کمر از سایهٔ استقلالت
4 روح اعدا همهگر همسر سیمرغ شود نیست جز صعوهٔ شاهین قضا چنگالت
1 بعدازین باید سراغمن ز خاموشیگرفت داشتم نامی درین یارن فراموشیگرفت
2 پردهٔ ناموس هستی بود آغوشکفن از نفس آیینه تنگ آمد نمدپوشیگرفت
3 دوستان را ما وتو افکند دور از یکدگر ای غبار آخر سر راه به همجوشیگرفت
4 گر بهاین آهنگ جوشد نغمهٔ ساز وفاق صورخواهد چون طنین پشه سرگوشیگرفت