آثار بیدل دهلوی

صفحه 91 از 286
286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار بیدل دهلوی / غزلیات بیدل دهلوی

غزلیات بیدل دهلوی

1 قامتش سامان شوخی از نگاه ما گرفت این نوای فتنه از تار نظر بالا گرفت

2 هستی ما حایل آن جلوه سرشار نیست از حبابی پرده نتوان بر رخ دریا گرفت

3 با همه افسردگی خاشاک غیرت پروریم با همه افسردگی خاشاک غیرت پروریم

4 در سواد فقر خوابیده‌ست فیض زندگی صبح شد صاحب‌ نفس تا دامن شب ها گرفت

1 تو کار خویش کن اینجا تویی در من نمی‌گنجد گریبان عالمی دارد که در دامن نمی‌گنجد

2 گرفتم نوبهاری پیش خود نشو و نما سرکن بساط‌آرایی ناز تو در گلخن نمی‌گنجد

3 چو بوی گل وداع کسوت هستی‌ست اظهارت سر مویی اگر بالی به پیراهن نمی‌گنجد

4 به یکتایی‌ست ربطی تار و پود بی‌نیازی را که در آغوش چاک اینجا سر سوزن نمی‌گنجد

1 بی‌مغزی و داری به من سوخته جان بحث ای پنبه مکن هرزه به آتش‌نفسان بحث

2 از یک نفس است این همه شور من و مایت بریک رگ‌گردن چقدر چیده دکان بحث

3 با چرخ دلیری بود اسباب ندامت ای دیده‌وران صرفه ندارد به دخان بحث

4 در ترک تامل الم شور و شری نیست بلبل ننماید به چمن فصل خزان بحث

1 گر شور مستی‌ام کند اندیشه گردباد درگردش قدح شکند شیشه‌ گردباد

2 از رشک وحشتی‌ که‌ گرفته‌ست دامنم ترسم به پای خوبش زند تیشه‌ گردباد

3 شور جهان ترانهٔ دود دماغ کیست صد دشت و در تنیده به یک ربشه‌ گردباد

4 جولان شوق باک ندارد ز خار و خس مشکل ز پیش پا کند اندیشه‌ گردباد

1 ز فقر تا به شهادت شد آشنا انگشت بلند کرد نیستان بوریا انگشت

2 دمی که سجده به خاک درت اشارت کرد چو آفتاب دمید از جبین ما انگشت

3 به عرض حاجت ما نیست عجز بی ‌زنهار ز دست پیش فتاده‌ست در دعا انگشت

4 خطاست منکر اقبال ‌کهتران بودن توغافلی و دخیل است جا به جا انگشت

1 عمری‌ست‌که در حسرت آن لعل‌گهر موج دل می‌زندم بر مژه از خون جگر موج

2 گر شوخی زلفت فکند سایه به دریا از آب روان دسته ‌کند سنبل تر موج

3 د‌ر حسرت‌آن طره شبگون عجبی نیست کز چاک دلی شانه زند فیض سحر موج

4 آنجا که کند جلوه‌ات ایجاد تحیر در جوهرآیینه زند سعی نظر موج

1 دل از نیرنگ آگاهی به چندین پیشه می‌افتد گره از دانه چون واشد به دام ریشه می‌افتد

2 دو تا شو در خیال او که سعی‌ کوهکن اینجا کشد تا صورت شیرین به پای تیشه‌ می‌افتد

3 ندارد محفل دیر و حرم پروانه‌ای دیگر به‌ هر آتش همان یک شوق حسرت‌پیشه‌ می‌افتد

4 ز درد ناقبولیهای اهل دل مشو غافل که می هم ناله دارد تا ز چشم شیشه می‌افتد

1 مباد چشمهٔ شوق مرا فسردن موج چو اشک عرض ‌گهر دیده‌ام به دامن موج

2 جهان ز وحشت من رنگ امن می‌بازد محیط بسمل یأس است ازتپیدن موج

3 ادب ز طینت سرکش مجو به آسانی خمیده‌است به‌ چندین شکست‌گردن موج

4 گشاد کار گهر سخت مشکل است اینجا بریده می‌دمد از چنگ بحر ناخن موج

1 ای ظفر شیفتهٔ همت نصرت فالت چمن فتح تبسمکدهٔ اقبالت

2 آیت فضا و سخاشان تو را آینه‌دار نص تحقیق وفا ترجمهٔ اقوالت

3 در مقامی‌که شکوهت فشرد پای ثبات کوه بازد کمر از سایهٔ استقلالت

4 روح اعدا همه‌گر همسر سیمرغ شود نیست جز صعوهٔ شاهین قضا چنگالت

1 بعدازین باید سراغ‌من ز خاموشی‌گرفت داشتم نامی درین یارن فراموشی‌گرفت

2 پردهٔ ناموس هستی بود آغوش‌کفن از نفس آیینه تنگ آمد نمدپوشی‌گرفت

3 دوستان را ما وتو افکند دور از یکدگر ای غبار آخر سر راه به همجوشی‌گرفت

4 گر به‌این آهنگ جوشد نغمهٔ ساز وفاق صورخواهد چون طنین پشه سرگوشی‌گرفت

آثار بیدل دهلوی

286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی