آثار بیدل دهلوی

صفحه 89 از 286
286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار بیدل دهلوی / غزلیات بیدل دهلوی

غزلیات بیدل دهلوی

1 عمرگذشته بر مژه‌ام اشک بست و رفت پرواز صبح‌، بیضهٔ شبنم شکست و رفت

2 از خود تهی شوید و ز اوهام بگذرید خلقی درین محیط به‌ کشتی نشست و رفت

3 از نقد و جنس حاصل این‌کارگاه وهم دیدیم باد بودکه آمد به دست و رفت

4 رفتن قیامتی‌ست‌که پا لغز کس مباد هرچند حق‌پرست‌، شد اتش‌پرست و رفت

1 تا عرق‌،‌گلبرگ حسنت یک دوشبنم آب داد خانهٔ خورشید رخت ناز بر سیلاب داد

2 کس به ضبط دل چه پردازد که عرض جلوه ات حیرت آیینه را هم جوهر سیماب داد

3 در محبت غافل از آداب نتوان زبستن حسن‌ گوش حلقه‌های زلف را هم تاب داد

4 نرگس مست بتان را وانکرد از خواب ناز آنکه عاشق را چو شبنم دیده بیخواب داد

1 کسی که چون مژه عبرت دلیل روشنش افتد به خاک تا نگرد چشم خم به‌گردنش افتد

2 خوش است ناز تجرد به دیده‌ها نفروشی خجالت است که عیسی نظر به سوزنش افتد

3 غبار سعی معاش آنقدر مخواه فراهم که انفعال طبیعت به فکر رفتنش افتد

4 درین محیط رسد موج ما به منصب ‌گوهر دمی که نوبت دندان به دل فشردنش افتد

1 زهی هنگامهٔ امکان‌، جنون‌ساز غریبانت زمین و آسمان یک چاک دامن تا گریبانت

2 کتاب معرفت سطری ز درس فهم مجهولت دو عالم آگهی تعبیری از خواب پریشانت

3 کدامین راه و کو منزل‌، ‌کجا می‌تازی ای غافل به فکر دشت و در مُردی و در جیب است میدانت

4 به انداز تغافل تا به کی خواهی جنون کردن غبار انگیخت از عالم به پای خفته جولانت

1 فغان‌ که فرصت دام تلاش چیدن رفت پی‌گذشتن عمر آنسوی رسیدن رفت

2 چوشمع‌سربه هوآ سوخت جوهرتحقیق چه جلوه‌ها که نه درپیش پا ندیدن رفت

3 ز بس بلند فتاد آشیان خاموشی رسید ناله به جایی‌که از شنیدن رفت

4 چه دم زنم زثبات‌بنای خودکه چوصبح نفس‌کشیدن من تا نفس‌ کشیدن رفت

1 هرکس‌اینجا یکدودم‌دکان بسمل چید و رفت ساعتی ‌در خاک ‌ره‌، ‌لختی به‌خون ‌غلتید و رفت

2 هرکه را با غنچهٔ این باغ‌کردند آشنا همچوبوی‌گل به آه بیکسی‌پیچید ورفت

3 صبح تا طرز بنای عمر را نظاره‌ کرد رایت دولت به خورشد فلک بخشید و رفت

4 ای حباب ازتشنگی تا چند باشی جان به لب دامن امید ازبن‌گرداب باید چید و رفت

1 شب هجوم جلوه او در خیالم جا گرفت آنقدر بالید دل‌ کایینه در صحرا گرفت

2 ازدل روشن ملایم طینتی را چاره نیست پنبه خود رایی تواند از سر میناگرفت

3 سعی‌ گردون از زمین مشکل‌ که بردارد مرا قطر‌‌ه را ازدست خاک تشنه نتوان واگرفت

4 در گلستانی ‌که بلبل بود هر برگ گلش پیکرم را خامشی چون غنچه سرتا پا گرفت

1 دل فتح و دست فتح و نظر فتح و کار فتح گلجوش هر نفس زدنت صدهزار فتح

2 دستت به بازوی نسب مرتضی قوی تیغ تو را همین حسب ذوالفقار فتح

3 یک غنچه غیر گل نتوان یافت تا ابد در گلشنی که کرد حقش آبیار فتح

4 گردون چو زخم کهنه کند چارپاره‌اش گر با دل عدوی‌ تو سازد دچار فتح

1 نسزد به وضع فسردگی ز بهار دل مژه بستنت که ‌گداخت جوهر رنگ و بو به فشار غنچه نشستنت

2 مکش ای حباب بقا هوس، الم ستمگری نفس چقدر گره به دل افکند خم و پیچ رشته گسستنت

3 به تکلف قدح هوس سر وبرگ حوصله باختی نرسیده نشئهٔ همتی ز ترنگ ذوق شکستنت

4 چه نمود فرصت بیش وکم‌که رمیدی از چمن عدم ننشست رنگ تاملی چوشراربرزخ جستنت

1 بیا ای جام و مینای طرب نقش‌کف پایت خرام موج می مخمور طرز آمدن‌هایت

2 نفس در سینه‌، نکهت آشیان خلد توصیفت نگه در دیده شبنم پرور باغ تماشایت

3 شکوه جلوه‌ات جز در فضای دل نمی‌گنجد جهان پرگردد از آیینه تا خالی شود جایت

4 پر آسان است اگر توفیق بخشد نور بی‌تابی تماشای بهشت از گوشهٔ چشم تمنایت

آثار بیدل دهلوی

286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی