آثار بیدل دهلوی

صفحه 90 از 286
286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار بیدل دهلوی / غزلیات بیدل دهلوی

غزلیات بیدل دهلوی

1 بهار آیینهٔ رنگی‌که باشد صرف آیینت شکفتن فرش گلزاری‌که بوسد پای رنگینت

2 عرق ساز حیا از جبهه‌ات ناز دگر دارد به‌شبنم داده خورشیدی گهرپرداز پروینت

3 خجالت در مزاج بوی‌گل می‌پرورد شبنم به‌آن‌طرزسخن‌یعنی نسیم برگ نسرینت

4 چه امکان است همسنگ ترازوی توگردیدن مگرکوه وقار آیینه پردازد ز تمکینت

1 شد لب شیرین ادایش با من از ابرام تلخ از تقاضای هوس کردم می این جام تلخ

2 پختگی در طبع ناقص بی‌دماغ تهمت است دود می‌آید برون از چوبهای خام تلخ

3 امتداد عمر برد از چشم ما ذوق نگاه کهنگی‌ها کرد آخر مغز این بادام تلخ

4 دشمن امن است موقع ناشناسی دم زدن زندگی بر خود مکن چون مرغ بی‌هنگام تلخ

1 کار به نقش پا رساند جهد سر هواییت شمع صفت به داغ برد آینه خودنماییت

2 دل به غبار وهم و وظن رفت زشغل ما و من آینه ‌ها به باد داد زنگ نفس‌ زداییت

3 فقر نداشت این‌قدر رنج خیال پا و سر خانهٔ کفشدوز کرد فکر برهنه‌پاییت

4 آینه‌داری خیال شخص تو را مثال‌ کرد خاک‌چه‌ره‌به‌سر فشاند خاک‌به‌سر جداییت

1 گذشت عمر و دل از حرص سر نمی‌تابد کسی عنانم از این راه بر نمی‌تابد

2 درای محمل فرصت خروش صور گرفت هنوز گوش من بی خبر نمی‌تابد

3 جهان ز مغز خرد پنبه‌زار اوهام است چه سود برق جنون یک شرر نمی‌تابد

4 غبار عجز من و دامن خط تسلیم ز پا فتادگی از جاده سر نمی‌تابد

1 بی‌روی تو مژگان چه نگارد به سرانگشت چشمی‌ست‌که باید به در آرد به سرانگشت

2 چون نی زتنگ مایگی درد به تنگیم تا چند نفس ناله شمارد به سرانگشت

3 شادم‌که به زحمتکدهٔ عالم تدبیر بی‌ناخنی‌ام عقده ندارد به سرانگشت

4 مشق خط بی‌پا و سرم‌سبحه شماری‌ست کاش آبله‌ای نقطه گذارد به سرانگشت

1 نداشت دیده من بی‌تو تاب خندهٔ صبح ز اشک داد چو شبنم جواب خندهٔ صبح

2 تبسم‌ گل زخم جگر نمک دارد قیامتی است نهان در نقاب خندهٔ صبح

3 نوشته‌اند دبیران دفتر نیرنگ به روزنامچهٔ ‌گل حساب خندهٔ صبح

4 درین‌قلمرو وحشت‌کجاست فرصت عیش مگرکشی نفسی در رکاب خندهٔ صبح

1 گر بی‌تو نگه را به تماشا هوس افتاد بر هرچه گشودم مژه در دیده خس افتاد

2 از بخت سیه چاره ندارم چه توان کرد چون زلف به آشفتگی‌ام دسترس افتاد

3 در گریه تنک‌مایه‌تر از من دگری نیست کز ضعف سرشکم به شمار نفس افتاد

4 تا بیکسی‌ام قافله‌سالار فغان کرد خون شد دل و چون اشک ز چشم جرس افتاد

1 جان هیچ و جسد هیچ و نفس هیچ و بقا هیچ ای هستی تو ننگ عدم تا به کجا هیچ

2 دیدی عدم هستی و چیدی الم دهر با این همه عبرت ندمید از تو حیا هیچ

3 مستقبل اوهام چه مقدار جنون داشت رفتیم و نکردیم نگاهی به قفا هیچ

4 آیینهٔ امکان هوس‌آباد خیال ست تمثال جنون‌گر نکند زنگ و صفا هیچ

1 نه همین سبزه از خطش ترگشت قند هم زان دو لب مکرر گشت

2 فرصت جلوه مغتنم‌ شمرید خط چلیپاست چون ورق برگشت

3 تا عدم سیر هستی آن همه نیست هر نفس می‌توان سراسر گشت

4 نقطه از سیر خط نمایان شد اشک ما تا چکید لاغر گشت

1 به حیرتم چه فسون داشت بزم نیرنگت زدم به دامن خود دست و یافتم چنگت

2 دماغ زمزمهٔ بی‌نیازی‌ات نازم که تا دمید برآهنگ ما زد آهنگت

3 نقاب بر نزدن هم قیامت‌آرایی‌ست فتاده در همه آفاق آتش سنگت

4 به غیر چاک‌گریبان‌گلی نرست اینجا درین چمن چه جنون‌کرد شوخی رنگت

آثار بیدل دهلوی

286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی