آثار بیدل دهلوی

صفحه 96 از 286
286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار بیدل دهلوی / غزلیات بیدل دهلوی

غزلیات بیدل دهلوی

1 همین دنیاست کانجامش قیامت پرده‌در گردد دمد پشت ورق از صفحه هنگامی‌که برگردد

2 مژه بربند و فارغ شو ز مکروهات این محفل تغافل عالمی دارد که عیب آنجا هنر گردد

3 ز اقبال ادب‌کن بی‌خلل بنیاد عزت را به دریا قطره چون خشکی به خود بندد،‌گهرگردد

4 مهیای خجالت باش اگر عزم سخن داری قلم هرگاه گردد مایل تحریر، ترگردد

1 کام دل از لب خاموش گرفتن دارد نشئه‌ای زین می بی جوش گرفتن دارد

2 تا نوا های جهان ساز کدورت نشود چون کری رهگذر گوش گرفتن دارد

3 نیست دیوانه ز کیفیت صحرا غافل از جنون هم سبق هوش ‌گرفتن دارد

4 زاهدا کس ز سبوی می ‌ات آگاه نکرد این صوابی ‌ست‌ که بر دوش گرفتن دارد

1 سحر آه و گلستان نکهت و بلبل فغان دارد جهانی سوی بیرنگی ز حسرت کاروان دارد

2 تأمل‌ گر کنی هر کس به‌ رنگی رفته‌ است از خود تپشهایی ‌که دارد بحر، گوهر هم همان‌ دارد

3 نپنداری عبث بر دامن هر ذره می‌پیچم جهان را گرد مجنون محمل لیلی گمان دارد

4 دبستان ادب را آن نزاکت فهم اسرارم که طفل اشک من در خامشی درس روان دارد

1 سعی نفس جز شمار گام ندارد قاصد ما نامه و پیام ندارد

2 هر سر و چندین‌ جنون هواست د‌‌ر اینجا منزل کس احتیاج بام ندارد

3 این علما جمله تابع جهلایند پختگی اقبال طبع خام ندارد

4 بی‌سروپا می‌رویم حاصل ماکو سبحهٔ ریگ روان امام ندارد

1 به خیال زنده بودن هوس بقا ندارد چو حباب جرم مینا سر ما هوا ندارد

2 سحر چه‌گلستانیم‌که به حکم بی‌نشانی گل رنگ‌، راه بویی به دماغ ما ندارد

3 به ‌رموز خلوت ‌دل‌، من ‌و محرمی چه حرف ‌است که نفس به آن تقرب پس پرده جا ندارد

4 دل مرده غافل افتد ز مآل کار هستی سر زنده‌ای ندارد که غم فنا ندارد

1 چشم تو به حال من‌ گر نیم نظر خندد خارم به چمن نازد عیبم به هنر خندد

2 تا چند بر آن عارض بر رغم نگاه من از حلقهٔ گیسویت گل های نظر خندد

3 در کشور مشتاقان بی‌پرتو دیدارت خورشید چرا تابد بهر چه سحرخندد

4 دل می‌چکد از چشمم چون ابر اگر گریم جان می‌دمد از لعلت چون برق اگر خندد

1 فریب جاه مخور تا دل تو تنگ نگردد که قطره‌ای به ‌گهر نارسیده سنگ نگردد

2 صفای جوهر آزادگی مسلم طبعی که ‌گرد آینه‌داران نام و ننگ نگردد

3 دماغ جاه ز تغییر وضع چاره ندارد همان قدر به بلندی برآ که رنگ نگردد

4 به پاس صحبت یاران‌، ز شکوه ضبط نفس‌ کن که آب‌، آینهٔ اتفاق زنگ نگردد

1 جهان‌، جنون بهار غفلت‌، ز نرگس سرمه‌ساش دارد ز هر بن مو به خواب نازیم و مخمل ما قماش دارد

2 اگر دهم بوی‌ شکوه بیرون ز رنگ تقریر می‌چکد خون مپرس ازیأس حال مجنون دماغ‌گفتن خراش دارد

3 چو شد قبول اثر فراهم زخاک‌گل می‌کند حنا هم فلک دو روزی غبار ما هم به زبرپای تو کاش دارد

4 گشاد بند نقاب امکان به سعی بینش مگیر آسان که رنگ هر گل درین‌ گلستان تحیر دور باش دارد

1 مگو این نسخه طور معنیی یک دست‌کم دارد تو خارج نغمه‌ای ساز سخن صد زیر و بم دارد

2 صلای عام میآید به‌گوش از ساز این محفل قدح بحرکدا چیده‌ست و جام از بهر جم دارد

3 ادب هرجا معین‌کرده نزل خدمت پیران رعایت‌کردگان رغبت اطفال هم دارد

4 زیان را سود دانستم‌کدورت را صفا دیدم سواد نسخهٔ کمفرصتان خط در عدم دارد

1 دل اگر محو مدعا گردد درد در کام ما دوا گردد

2 طعمهٔ درد اگر رسد دریا هرمگس همسر هما گردد

3 محو اسرار طرهٔ او رگ گل دام مدعا گردد

4 گرسگالد وداع سلک هوس گره دل‌گهر اداگردد

آثار بیدل دهلوی

286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی