آثار بیدل دهلوی

صفحه 84 از 286
286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار بیدل دهلوی / غزلیات بیدل دهلوی

غزلیات بیدل دهلوی

1 دوش از نظر خیال تو دامن‌کشان‌گذشت اشک آنقدر دوید ز پی کز فغان ‌گذشت

2 تا پر فشانده‌ایم ز خود هم گذشته‌ایم دنیا غم تو نیست‌که نتوان از آن‌گذشت

3 دارد غبار قافلهٔ ناامیدی‌ام از پا نشستنی‌که ز عالم توان‌گذشت

4 برق و شرار محمل فرصت نمی‌کشد عمری نداشتم‌که بگویم چسان‌گذشت

1 جرأت سؤال شرم تراگر جواب داشت انگشت زینهار به غربال آب داشت

2 خلقی ز مدعا تهی از هیچ پر شده‌ست نه چرخ یک علامت صاد انتخاب داشت

3 بیرون نجست ازآتش دل سعی هیچ‌کس شور جهان چکیدن اشک کباب داشت

4 تا نقش ما غبارنشد برنخاستیم کس پی نبرد صورت دیباچه خواب داشت

1 در وادیی که قدرت عجزم کمال داشت بالیدگی چو آبله‌ام پایمال داشت

2 سیراب نازم از دل بی‌مدعای خویش گوهربه جیب صافی مطلب زلال داشت

3 کردیم سیر وادی وحشت .سواد عشق تا نقش پا همان رم چشم غزال داشت

4 -‌عون شمع جنبش مژه ها را، رختش برد پرواز آرمیده ما طرفه بال داشت

1 این‌زمان یک طالب‌مستی درین میخانه نیست آنکه‌گرد باده‌گردد جز خط پیمانه نیست

2 از نشاط‌دل چه می‌پرسی‌که مانند سپند غیر دود آه حسرت ریشهٔ این دانه نیست

3 اضطراب دل چو موج ازپیکر ما روشن است طرهٔ آشفتگی را احتیاج شانه نیست

4 هرقدر خواهد دلت اسباب حسرت جمع‌کن چون‌کمان اینجا به‌جز خمیازه‌رخت‌خانه نیست

1 سرو چمن دل الف شعلهٔ آهیست سرسبزی این مزرعه را برق‌ گیاهیست

2 بی‌جرأت بینش نتوان محو تو گشتن سررشتهٔ حیرانی ما، مدّ نگاهیست

3 کی سد ره اشک شود، دامن‌ رنگم گر کوه بود در دم سیلش پر کاهیست

4 جز صیقلی آیینهٔ آب ندارد هرچندکه سرو لب جو، مصرع آهیست

1 ز انقلاب جسم‌، دل بر ساز وحشت هاله نیست سنگ هرچند آسیا گردد، شرر جواله نیست

2 درگلستانی که داغ عشق منظور وفاست جز دل فرهاد و مجنون هر چه‌ کاری لاله نیست

3 پرتو هر شمع‌، در انجام‌، دودی می‌کند کاروان ‌گر خود همه رنگ است‌، بی‌دنباله نیست

4 عذر مستان گر فسون سامری باشد چه سود محتسب خرکره است‌، ای بیخودان‌گوساله نیست

1 رنگم درین چمن به هوس پر زننده نیست یعنی پر شکسته به جایی رسنده نیست

2 عمری‌ست موج گوهر ما آرمیده است نبض نگه به دیده حیران جهنده نیست

3 افتاده‌ایم در قدم رهروان بس است ما راکه همچو آبله پای دونده نیست

4 گرد نیازم از سرکویت‌ کجا روم بسمل اگر پری بفشاند پرنده نیست

1 گرم‌رفتاری که سر در راه آن یکتا گذاشت گام اول چون شرر خود را به جای پا گذاشت

2 وارث دیگر ندارد دودمان زندگی هرکه‌حسرت‌برد اپن‌جا عبرتی‌بر ماگذاشت

3 درتماشای تو چون آ‌بینه از جنس شعور آنچه با ما بود حیرت بود و چشمی واگذاشت

4 الوداع ای نغمهٔ فرصت‌، ‌کز افسون امل عشرت امروز ما بنیاد بر فردا گذاشت

1 ز بس که معنی مکتوب عشق پیچش داشت زبان خامهٔ ما هر چه‌ گفت لغزش داشت

2 سحاب مزرعهٔ رنگ ما و من دیدم نه‌سن بود نه‌مینا، شکست نازش‌داشت

3 هزارگل ز چمن رفت و باز برگردید بهار رنگ چه مقدار ذوق‌ گردش داشت

4 به یک نظر دو جهان از عدم برآوردی گشاد آن مژهٔ ناز این چه‌کاوش داشت

1 تا ز حسن وگلستان تماشا رنگ داشت حیرت از آیینه‌ام دستی به زیر سنگ داشت

2 یاد آن عیشی‌که از نیرنگ جولان‌کسی گرد من د‌ر پرده چون صبح بهاران‌رنگ داشت

3 تا نفس بال فغان زد رنگ صحرا ریخت دل عمرها این شمع خامش‌کلبه‌ام را تنگ داشت

4 کامرانیها بالا شد ورنه از بیحاصلی دست برهم سودهٔ من دامنی در چنگ د‌اشت

آثار بیدل دهلوی

286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی