آثار بیدل دهلوی

صفحه 82 از 286
286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار بیدل دهلوی / غزلیات بیدل دهلوی

غزلیات بیدل دهلوی

1 تویی‌که غیر دلم هیچ‌جا مقام تو نیست اگر نگین دمد آفاق جای نام تو نیست

2 جهات‌کون و مکان چون نگاه اشک‌آلود هنوز آبله پایی و نیم‌گام تو نیست

3 قدم به کسوت ناز حدوث می‌بالد خمارها همه جز نشئهٔ دوام تو نیست

4 خرام قاصد رازت ازآن سوی من وماست نفس هم آنهمه معنی رس پیام تونیست

1 دیده‌ای راکه به نظاره دل محرم نیست مژه برهم زدن از دست تاسف ‌کم نیست

2 موج در آب‌گهر آینهٔ همواری‌ست دل اگر جمع شود کار هوس در هم نیست

3 حسن را بی‌عرق شرم طراوت نبود گل کاغذ به از آن‌گل‌که بر او شبنم نیست

4 درد معشوق فزونتر ز غم عشاق است چاک چون سینهٔ‌ گندم به دل آدم نیست

1 امشب که به دل حسرت دیدارکمین داشت هر عضو چو شمعم نگهی بازپسین داشت

2 کس وحشتت از اسباب تعلق نپسندید دامن نشکستن چقدر چین جبین داشت

3 از وهم مپرسید که اندیشهٔ هستی‌ در خانهٔ خورشید مرا سایه‌نشین داشت

4 هر تجربه‌کاری که درتن عرصه قدم زد سازدل جمع آن طرف ملک یقین داشت

1 برق آفت لمعه در بی‌ضبطی اسرار داشت نعرهٔ منصور تا گردن فرازد دار داشت

2 نغمهٔ تار نفس بی‌مژدهٔ وصلی نبود نبض دل تا می‌تپید آواز پای یار داشت

3 دور باش منع دیدن پیش ییش جلوه است لن‌ترانی برق چندین شعلهٔ دیدار داشت

4 گرد پروازی ز هستی تا عدم پیوسته است کاروان ما همین شور جرس دربار داشت

1 صاف‌طبعان را غمی از خار خارکینه نیست زحمت مژگان به چشم‌گوهر و آیینه نیست

2 در زراعتگاه امکان بسکه بیم آفت است خلق را چون دانهٔ‌گندم دلی در سینه نیست

3 فیل صاحب‌منصب است و گاو و خر روزینه‌دار فخر انسانی ز روی منصب و روزینه نیست

4 قسمت منعم ز دنیا بند وسواس است و بس قفل‌را جز عقدهٔه دل حاصل ازگنجینه نیست

1 خواجه تاکی باید این بنیاد رسوایی‌که نیست برنگینها چند خندد نام عنقایی‌که نیست

2 دل فریبت می‌دهد مخموری و مستی‌کجاست د‌ر بغل تا چند خواهی داشت مینایی‌که نیست

3 خلق غافل درتلاش راحت از خود می‌رود ناکجا آخر برون آرد سر از جایی‌که نیست

4 هرچه بینی در جنون زار عدم پر می‌زند گرد ما هم بال می‌ریزد به صحرایی‌که نیست

1 گر جنونم هوس قطع منازل می‌داشت خوش‌تر از ریگ روان آبله محمل می‌داشت

2 دیده ‌گر رنگی از آن جلوه به رو می‌آورد یک تحیر به صد آیینه مقابل می‌داشت

3 پاس آیین ادب‌ گر نشدی مانع اشک تا به کویش همه جا پا به سر دل می‌داشت

4 سوخت پروانه‌ام از خجلت آن شمع‌ که دوش می‌زد آتش به خود و خاطر محفل می‌داشت

1 یک شبم در دل نسیم یاد آن گیسو گذشت عمر در آشفتگی‌ چون سر به زیر مو گذشت

2 شوخی اندیشهٔ لیلی درین وادی بلاست بر سر مجنون قیامت از رم آهوگذشت

3 هیچ‌ کافَر را عذاب مرگ مشتاقان مباد کز وداع خویش باید از خیال او گذشت

4 ای دل از جور محبت تا توانی دم مزن ناله بی‌درد است خواهد از سر آن‌ کو گذشت

1 در خیال مزن فهم خویش سازتو نیست چو شمع جیب‌تو جز بوتهٔ‌گداز تو نیست

2 زکارگاه خیالت کسی چه پرده درد که فطرت توهم از محرمان رازتو نیست

3 به غیر نیستی از اعتبار عالم رنگ به هرچه فخرکنی باب امتیازتو نیست

4 زدستگاه تصنع تری به آب مبند حقیقتی‌که تو داری به جز مجاز تو نیست

1 بزم تصور توکدورت ایاغ نیست یعنی چو مردمک شب ما بی‌چراغ نیست

2 سرگشتگان با نقش قدم خط‌کشیده‌اند در کارگاه شعلهٔ جواله داغ نیست

3 جیب نفس‌شکاف چه خلوت چه انجمن از هیچ‌کس برون غبارت سراغ نیست

4 گل دربریم وباده به ساغر ولی چه سود در مشرب خیال‌پرستان دماغ نیست

آثار بیدل دهلوی

286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی