شبکه حسنش برعرق پیچید از بیدل دهلوی غزل 903
1. شبکه حسنش برعرق پیچید سامان قدح
ناز مستی بود گلباز چراغان قدح
1. شبکه حسنش برعرق پیچید سامان قدح
ناز مستی بود گلباز چراغان قدح
1. خلقی از پهلوی قدرت قصر و ایوان کرد طرح
ما ضعیفان طرح کردیم آنچه نتوانکرد طرح
1. مگو طاق و سرایی کردهام طرح
دل عبرت بنایی کردهام طرح
1. موی پیری بست بر طبع حسد تخمیر صلح
داد خون را با صفا آیینهدار شیر صلح
1. دم سرد بسته به پیش خود چقدر دماغ فسرده یخ
که بهگرمیی نشد آشنا سر واعظ از زدن زنخ
1. باز از پانگشت لعل نو خط دلدار سرخ
غنچهاش آمد برون از پرده زنگار سرخ
1. شد لب شیرین ادایش با من از ابرام تلخ
از تقاضای هوس کردم می این جام تلخ
1. تنگی آورده خانهٔ صیاد
یک دو چاک قفسکنید زیاد
1. ز درد یأس ندانم کجا کنم فریاد
قفس شکستهام و آشیان نمانده به یاد
1. گر شور مستیام کند اندیشه گردباد
درگردش قدح شکند شیشه گردباد
1. یأسفرسای تغافل دل ناشاد مباد
بیدلانیم فراموشی ما یاد مباد
1. گر بیتو نگه را به تماشا هوس افتاد
بر هرچه گشودم مژه در دیده خس افتاد