1 صفای حال ما مغشوش رنگیست عدم را نام هستی سخت ننگیست
2 ز قید سخت جانیها مپرسید شرار ما قفس فرسوده سنگیست
3 به هر جا بال عجز ما گشودند پر پرواز نقش پای لنگی ست
4 نواهایی که دارد ساز زنجیر ز شست شهرتمجنون خدنگیست
1 زین عبارات جنون تحقیق بیناموس نیست شیشه گو صد رنگ توفان کن پری طاووس نیست
2 اتحاد آیینهدار، رنگ اضدادست و بس هر کجا لبیک وادزدد، نفس ناقوس نیست
3 لفظ و معنی گیر خواهی ظاهر و باطن تراش رشتهای جز شمع در پیراهن فانوس نیست
4 تا تجدد جلوه دارد شبههٔ معنی بجاست کس چه فهمد این عبارتها یکی مأنوس نیست
1 نیاز نامهٔ ما عرض سجده عنوانیست ز خامه آنچه برون ریخت نقش پیشانیست
2 درین جریده به تسخیر وحشیان خیال صریر خامه نفسسوزی پریخوانیست
3 سروش انجمن عشق این ندا دارد که هر چه میشنوی نغمهٔ تو میدانیست
4 چه جلوهها که از این انجمن نمیگذرد چه جلوهها که از این انجمن نمیگذرد
1 حضورکلبهٔ فقر از تکلفات بریست چراغ ما زسر شام تا سحرسحریست
2 سر امید اقامت در این بساط کراست چوشمع مرکزرنگیم ورنگها سفریست
3 صدای تست کزینکوه باز میگردد به ناله رنج مکش در مزاج سنگکریست
4 زمان فتنهٔ آفاق انتظاری نیست بهوش باشکه هر ماه دورها قمریست
1 موج جنون میزند، اشک پریشان کیست ناله به دل میخلد بسمل مژگان کیست
2 پای روان وداع، راه به کوی که برد دست به دل بستهام، محرم دامان کیست
3 یاد خرام توام، میبرد از خویشتن قامت برجستهات، مصرع دیوان کیست
4 دیدهگر از جلوهات میکدهٔ نار نیست اشک چکیدن خرام لغزش مستان کیست
1 امروز دور صحبت وقف ستم ایاغیست قلقل ترنگ میناست از بسکه نشئه باغیست
2 الزام و انفعال است شرط وفاق احباب دلبستگیکه دارند با یکدگر جناغیست
3 از طبع نکتهسنجان انصافکرده پرواز از بسکه خردهگیرند تحسینشانکلاغیست
4 در دوستان شکایت هنگام گرم دارد هرجاخموشییهستاز شکوهبیدماغیست
1 عجز ما چندین غبار از هرکمین برداشتهست آسمان را هم که میبینی زمین برداشتهست
2 حق سعی ریشه بسیار است بر نخل بلند پای درگل رفته ما را اینچنین برداشتهست
3 کوشش بیهوده خلقی را به کلفت غوطه داد موج در خورد تلاش، از بحر، چین برداشتهست
4 تا نفس زد تخم خواب ریشهها گردید تلخ دل جهانی را به فریاد حزین برداشتهست
1 ادب نهکسب عبادت نه سعی حقطلبیست به غیر خاک شدن هرچه هست بیادبیست
2 ز بیقراری نبض نفس توان دانست که عمرآهوی وحشتکمند بیسببیست
3 خمار جام تسلی شکستن آسان نیست ز ناله تا به خموشی هزار تشنهلبیست
4 تغافل، آینهدار تبسم است اینجا به عرض چین نتوانگفت ابروش غضبیست
1 تا به مطلوب رسیدنکاریست قاصدان دوری ره طوماریست
2 مپسندید درازی به نفس که زبان تا نگزد لب، ماریست
3 بوی گل تشنهٔ تألیف وفاست غنچهٔ پاس نفس بیماریست
4 کو وفا تاکسی آگاه شود که محبت بهگسستن تاریست
1 حیرت دمیدهام گل داغم بهانهایست طاووس جلوهزار تو آیینه خانهایست
2 غفلت نوای حسرت دیدار نیستم در پردهٔ چکیدن اشکم ترانهایست
3 درد سر تکلف مشاطه بر طرف موی میان ترک مرا بهله شانهایست
4 حسرتکمین وعدهٔ وصلیست حیرتم چشم به هم نیامدهگوش فسانهایست