فشاند محمل نازتگل چه رنگ از بیدل دهلوی غزل 72
1. فشاند محمل نازتگل چه رنگ به صحرا
کهگرد میکند آیینهٔ فرنگ به صحرا
...
1. فشاند محمل نازتگل چه رنگ به صحرا
کهگرد میکند آیینهٔ فرنگ به صحرا
...
1. حیفکز افلاس نومیدی فواید مرد را
دست اگرکوتاه شد بر دل نشاید مرد را
...
1. ستماست اگر هوستکشدکه بهسیر سرو و سمن درآ
تو ز غنچهکم ندمیدهای، در دلگشا به چمن درآ
...
1. به شبنم صبح، اینگلستان، نشاند جوش غبار خود را
عرق چوسیلاب ازجبین رفت وما نکردیمکار خود را
...
1. نمیدزددکس از لذاتکاهش آفرین خود را
فرو خوردهست شمع اینجا بهذوق انگبین خود را
...
1. آنجا که فشارد مژهام دیدهٔ تر را
پرواز هوس پنبهکند آبگهر را
...
1. ای آب رخ از خاک درت دیدهٔ تر را
سرمایه ز خونگرمی داغ تو جگر را
...
1. شوق اگر بیپرده سازد حسرت مستور را
عرض یکخمیازه صحرا میکند مخمور را
...
1. عشق اگر در جلوه آرد پرتو مقدور را
ازگداز دل دهد روغن چراغ طور را
...
1. پاس کار خود نباشد صاحب تدبیر را
دست بر قید صدا مشعل بود زنجیررا
...
1. تا بهکی در پرده دارم آه بیتأثیر را
از وداع آرزو پر میدهم این تیر را
...
1. ز آهم مجویید تأثیر را
پر از بال عنقاست این تیر را
...