1 مکن سراغ غبار زپا نشستهٔ ما را رسیدهگیر به عنقا پر شکستهٔ ما را
2 گذشتهایم به پیری ز صیدگاه فضولی بس است ناوک عبرت زهگسستهٔ ما را
3 فراهم آمدن رنگ و بو ثبات ندارد به رشتهٔ رگگل بستهاند دستهٔ ما را
4 هوایگلشن فردوس در قفس بنشاند خیال در پس زانوی دل نشستهٔ ما را
1 نشاند بر مژه اشک ز همگسستهٔ ما را تحیرکه به این رنگ بست دستهٔ ما را؟
2 هزار آبله دادیم عرض لیک چه حاصل فلک فکند به پاکار دست بستهٔ ما را
3 کسیبهضبطنفس چونسحرچه سحرفروشد رهاکنید غبار عنانگسستهٔ ما را
4 به سیر باغ مرو چون نماند فصل جوانی چمن چهدستهکند رنگهای جستهٔ مارا
1 خدا چو شمع دهد جرأت آب دیدهٔ ما را که افکند ته پاگردنکشیدهٔ ما را
2 شهید تیغ تغافل بر آستانکه نالد تظلمیست چو اشک از نظر چکیدهٔ ما را
3 چه دشت و درکه نکردیم قطع درپی فرصت کسی نداد سراغ آهوی رمیدهٔ ما را
4 نداشتیم به وهم آنقدر دماغ تپیدن به باد داد نفس خاک آرمیدهٔ ما را
1 نقاب عارض گلجوش کردهای ما را تو جلوه داری و روپوشکردهای ما را
2 ز خود تهیشدگانگر نه از تو لبریزند دگر برای چه آغوشکردهای ما را
3 خراب میکدهٔ عالم خیال توایم چه مشربیکه قدح نوشکردهای ما را
4 نمود ذره طلسم حضور خورشید است کهگفته است فراموش کردهای ما را؟
1 درین وادی چسان آرام باشد کاروانها را که همدوشیست با ریگ روان سنگ نشانها را
2 چه دل بندد دل آگاه بر معمورهٔ امکان که فرصت گردش چشمیست دور آسمانها را
3 ز موج بحر کمسامانی عالم تماشا کن که تیر بیپر از آه حباب است این کمانها را
4 جگر خون مگر بر اعتبار دل بیفزاید که قیمت نیست غیر از خونبها یاقوت کانها را
1 شرر تمهید سازد مطلب ما داستانها را دهد پرواز بسمل مدعای ما بیانها را
2 به جرم ما و من دوریم از سرمنزل مقصد جرس اینجا بیابان مرگ دارد کاروانها را
3 کدورت چیدهای جدی نما تا بینفس گردی صفای دیگرست از فیض برچیدن دکانها را
4 ندانم جوش توفان خیال کیست این گلشن که اشک چشم مرغان کرد گردابآشیانها را
1 گذشتگان که هوس دیدهاند دنیا را به پیش خود همه پس دیدهاند دنیا را
2 دوامکلفت دل آرزو نخواهی کرد در آینه دو نفس دیدهاند دنیا را
3 چوصبح هیچکس اینجا بقا نمیخواهد هزار بار ز بس دیدهاند دنیا را
4 دل دو نیم چوگندم نمودهاند انبار اگر به قدر عدس دیدهاند دنیا را
1 حسنی است بررخش رقم مشک ناب را نظاره کن غبار خط آفتاب را
2 هر جلوه باز شیفتهٔ رنگ دیگر است آن حسن برق نیستکه سوزد نقاب را
3 مست خیال میکدهٔ نرگس توایم شور جنونکند قدح ما شراب را
4 بوی بهار شوق تو را رنگ معجزیست کارد به رقص و زمزمه مرغکباب را
1 فال حباب زن، بشمر موج آب را چشمی به صفر گیر و نظر کن حساب را
2 عشق از مزاج ما به هوس گشت متهم در شک گرفت نقطهٔ وهم انتخاب را
3 گر نیست زین قلمرو اوهام عبرتت آب حیات تشنه لبی کن سیراب را
4 چشمم تحیر آینهٔ نقش پای تست مپسند خالی از قدمت این رکاب را
1 یک آه سرد نیم شبی ازجگربرآ سرکوب پرفشانی چندین سحر برآ
2 با نشئهٔ حلاوت درد آشنا نهای چون نی به ناله پیچ وسراپا شکربرآ
3 ای مدعی، حریفی ما جوهر تو نیست باتیغ تا طرف نشوی بیجگر برآ
4 غیریت از نتایج طبع درشت توست اجزای آب شو، ز دل یکدگر برآ