1 درین نه آشیان غیر از پر عنقا نشد پیدا همه پیدا شد اما آنکه شد پیدا نشد پیدا
2 تلاش مطلب نایاب ما را داغکرد آخر جهانی رنجگوهر برد جز دریا نشد پیدا
3 دلگمگشته میگفتند دارد گرد این وادی به جست و جو نفسها سوختم اما نشد پیدا
4 فلک درگردش پرگارگم کردهست آرامش جهان تا سر برون آورد غیر ازپا نشد پیدا
1 گذشتاز چرخ و بگرفتآبله چشمثریا را هوایت تاکجا ازپا نشان؟ لهٔ ما را
2 تأمل تا چه درگوش افکند پیمانهٔ ما را نوایی هست درخاطرشک؟ رنگ مینا را
3 ندارد شور امکان جز بهکنج فقر آسودن اگر ساحل شوی در آبگوهرگیر دریا را
4 دریندریا ز بس فرش استاجزایشکست من بههرسومیروم چون موج برخود مینهم پا را
1 آخرزفقر بر سر دنیا زدیم پا خلقی به جاه تکیه زد وما زدیم پا
2 فرقی نداشت عزت وخواریدرین بساط بیدارشد غنا به طمع تا زدیم پا
3 از اصل، دور ماند جهانی به ذوق فرع ما هم یک آبگینه به خارا زدیم پا
4 عمریست طعمهخوار هجوم ندامتیم یارب چرا چوموج به دریا زدیم پا
1 به مهر مادرگیتی مکش رنج امید اینجا که خونها میخورد تا شیر میگردد سفید اینجا
2 مقیم نارسایی باش پیش از خاک گردیدن کهسعی هردوعالم چون عرق خواهد چکید اینجا
3 محیط از جنبش هر قطرهصد توفان جنون دارد شکست رنگ امکان بود اگر یکدل تپید اینجا
4 گداز نیستی از انتظارم برنمیآرد ز خاکستر شدنگل میکند چشم سفید اینجا
1 کجا الوان نعمت زین بساط آسان شود پیدا که آدم ازبهشت آید برون تا نان شود پیدا
2 تمیز لذت دنیا هم آسان نیست ای غافل چوطفلان خونخوری یکعمر تادندان شودپیدا
3 سحرتا شام باید تک زدن چون آفتاب اینجا که خشکاری به چشم حرص این انبان شود پیدا
4 سحابکشت ما صد ره شکافد چشمگریانش کهگندم یک تبسم با لب خندان شود پیدا
1 دریای خیالیم و نمی نیست در اینجا جز وهم وجود و عدمی نیست در اینجا
2 رمز دو جهان از ورق آینه خواندیم جزگرد تحیر رقمی نیست در اینجا
3 عالم همه میناگر بیداد شکست است این طرفهکهسنگ ستمی نیست در اینجا
4 تا سنبل این باغ به همواری رنگ است جزکج نظری پیچ وخمی نیست دراینجا
1 جز پیش ما مخوانید افسانهٔ فنا را هرکس نمیشناسد آواز آشنا را
2 از طاق و قصر دنیاکز خاک وخشت چینید حیفاست پستگیرید معراج پشت پا را
3 چشم طمع مدوزید برکیسهٔ خسیسان باورنمیتوان داشت سگ نان دهد گدا را
4 روزیدو زین بضاعتمردن کفیلهستیست برگ معاش ماکرد تقدیرخونبها را
1 اگر به گلشن ز ناز گردد قدِ بلندِ تو جلوهفرما ز پیکرِ سرو، موجِ خجلت شود نمایان چو می ز مینا
2 ز چشمِ مستت اگر بیابد قبولِ کیفیّتِ نگاهی تپد ز مستی به رویِ آیینه نقشِ جوهر چو موجِ صَهبا
3 نخواند طفلِ جنون مزاجم خطی ز پست و بلندِ هستی شوم فلاطونِ مُلکِ دانش اگر شناسم سر از کفِ پا
4 به هیچ صورت ز دورِ گردون نصیبِ ما نیست سربلندی ز بعدِ مردن مگر نسیمی غبارِ ما را بَرد به بالا
1 مکن سراغ غبار زپا نشستهٔ ما را رسیدهگیر به عنقا پر شکستهٔ ما را
2 گذشتهایم به پیری ز صیدگاه فضولی بس است ناوک عبرت زهگسستهٔ ما را
3 فراهم آمدن رنگ و بو ثبات ندارد به رشتهٔ رگگل بستهاند دستهٔ ما را
4 هوایگلشن فردوس در قفس بنشاند خیال در پس زانوی دل نشستهٔ ما را
1 به اوجکبریاکزپهلوی عجز است راه آنجا سر موییگراینجا خمشوی بشکنکلاه آنجا
2 ادبگاه محبت ناز شوخی برنمیدارد چو شبنم سر به مهر اشک میبالد نگاه آنجا
3 به یاد محفل نازش سحرخیزست اجزایم تبسم تاکجاها چیده باشد دستگاه آنجا
4 مقیم دشت الفت باش و خواب ناز سامانکن به هم میآورد چشم تو مژگانگیاه آنجا