درین نه آشیان غیر از پر عنقا از بیدل دهلوی غزل 25
1. درین نه آشیان غیر از پر عنقا نشد پیدا
همه پیدا شد اما آنکه شد پیدا نشد پیدا
...
1. درین نه آشیان غیر از پر عنقا نشد پیدا
همه پیدا شد اما آنکه شد پیدا نشد پیدا
...
1. چهامکان استگرد غیرازین محفلشود پیدا
همان لیلی شود بیپرده تامحمل شود پیدا
...
1. کجا الوان نعمت زین بساط آسان شود پیدا
که آدم ازبهشت آید برون تا نان شود پیدا
...
1. کو بقاگر نفستگشت مکرر پیدا
پا ندارد چو سحر، چندکنی سر پیدا
...
1. چه ظلمت است اینکه گشت غفلت به چشم یاران ز نور پیدا
همه به پیش خودیم اما سرابهای ز دور پیدا
...
1. نشد دراین درسگاه عبرت بهفهم چندین رساله پیدا
جنون سوادیکهکردم امشب ز سیر اوراق لاله پیدا
...
1. برآن سرمکه ز دامن برونکشم پا را
به جیب آبله ریزم غبار صحرا را
...
1. به رنگ غنچه سودای خطت پیچیده دلها را
رکگل رشتهٔ شیرازه شد جمعیت ما را
...
1. پریشان نسخهکرد اجزای مژگان تر ما را
چهمضمون است درخاطر نگاهتحیرتانشا را
...
1. جز پیش ما مخوانید افسانهٔ فنا را
هرکس نمیشناسد آواز آشنا را
...
1. خط آوردی و ننوشتی برات مطلب ما را
به خودکردی دراز آخر زبان دود دلها را
...
1. گذشتاز چرخ و بگرفتآبله چشمثریا را
هوایت تاکجا ازپا نشان؟ لهٔ ما را
...