1 فال حباب زن، بشمر موج آب را چشمی به صفر گیر و نظر کن حساب را
2 عشق از مزاج ما به هوس گشت متهم در شک گرفت نقطهٔ وهم انتخاب را
3 گر نیست زین قلمرو اوهام عبرتت آب حیات تشنه لبی کن سیراب را
4 چشمم تحیر آینهٔ نقش پای تست مپسند خالی از قدمت این رکاب را
1 پل و زورق نمیخواهد محیطکبریا اینجا به هرسو سیرکشتی برکمر داردگدا اینجا
2 دماغ بینیازان ننگ خواهش برنمیدارد بلندی زیر پا میآید از دست دعا اینجا
3 غبار دشت بیرنگیم و موج بحر بیساحل سر آن دامن از دستکه میگردد رها اینجا
4 درین صحرا به آداب نگه باید خرامیدن که روی نازنینان میخراشد نقش پا اینجا
1 دوروزی فرصت آموزد درود مصطفا ما را که پیش از مرگ در دنیا بیامرزد خدا ما را
2 درتن صحراکجا با خویش فتد اتفاق ما که وهم بیسر وپایی برد از خود جدا ما را
3 بهگردشخانهٔ چرخیم حیران دانهٔ چندی غبارما مگربیرون برد زینآسیا ما را
4 اگر امروز دل با خاک راه مرتضی جوشد کند محشورفردا فضل حق با اصفیا ما را
1 کردهام باز به آن گریهٔ سودا، سودا که ز هر اشک زدم بر سر دریا، دریا
2 ساقیامشبچهجنون ریختبهپیمانهٔ هوش که شکستم به دل از قلقل مینا، مینا
3 محو اوگشتم و رازم به ملاء توفانکرد هست حیرانی عاشق لبگویا،گویا
4 داغ معماری اشکمکه به یک لغزیدن عافیتها شد ازین آبله برپا، برپا
1 در عالمیکه با خود رنگی نبود ما را بودیم هرچه بودیم او وانمود ما را
2 مرآت معنی ما چون سایه داشت زنگی خورشید التفاتش از ما زدود ما را
3 پرواز فطرت ما، در دام بال میزد آزادکرد فضلش از هر قیود ما را
4 اعداد ما تهیکرد چندانکه صفرگشتیم از خویشکاست اما بر ما فزود ما را
1 چون غنچه همان بهکه بدزدی نفس اینجا تا نشکند فشاندن بالت قفس اینجا
2 از راه هوس چند دهی عرض محبت مکتوب نبندند به بال مگس اینجا
3 خواهیکه شود منزل مقصود مقامت از آبلهٔ پای طلبکن جرس اینجا
4 آن بهکه ز دل محوکنی معنی بیداد اظهار به خون میتپد از دادرس اینجا
1 نشد دراین درسگاه عبرت بهفهم چندین رساله پیدا جنون سوادیکهکردم امشب ز سیر اوراق لاله پیدا
2 صبا زگیسوی مشکبارت اگر رساند پیام چینی چو شبنم از داغ لالهگردد عرق ز ناف غزاله پیدا
3 فلک ز صفریکه میگشاید بر عتبارات میفزاید خلای یک شیشه مینماید پری ز چندین پیاله پیدا
4 چه موج بیداد هیچ سنگی نبست برشیشهام ترنگی شکسته دارد دلم به رنگیکه رنگ منکرد ناله پیدا
1 به رنگ غنچه سودای خطت پیچیده دلها را رکگل رشتهٔ شیرازه شد جمعیت ما را
2 خرامت بال شوقم داد در پرواز حیرانی کهچون قمری قدح در چشمدارم سرو مینا را
3 نگه شد شمع فانوس خیال از چشم پوشیدن فنا مشکل که از عاشق برد ذوق تماشا را
4 درین محفل سراغ گوشهٔ امنی نمییابم چو شمع آخرگریبان میکنم نقشکف پا را
1 پریشان نسخهکرد اجزای مژگان تر ما را چهمضمون است درخاطر نگاهتحیرتانشا را
2 نگردد مانع جولان اشکم پنجهٔ مژگان پر ماهی نگیرد دامن امواج دریا را
3 نهاز عیشاستاگر چونشیشهٔ می قلقل آهنگم شکست دل صلایی میزند رنگ تماشا را
4 سراغ کاروان دردم از حالم مشو غافل ببین داغ دل و دریاب نقش پای غمها را
1 نه طرح باغ و نهگلشن فکندهاند اینجا در آب آینه روغن فکندهاند اینجا
2 غبار قافلهٔ عبرتی که پیدا نیست همه به دیدهٔ روشن فکناهاند اینجا
3 رسیدهگیر به معراج امتیاز چو شمع همان سری که زگردن فکندهاند اینجا
4 جنون مکنکه دلیران عرصهٔ تحقیق سپر ز خجلت جوشن فکندهاند اینجا