1 کنون که مژدهٔ دیدار شوق بنیادست به هر طرف رودم دل تجلیآبادست
2 مکن به آینه تکلیف نامه و پیغام که در حضور نویسی تحیر استادست
3 تعلقی به دل ما خیال بشه نکرد به ناوکت که درین باغ سرو آزادست
4 مشو ز حسرت دیدار بیش ازین غافل که دیدهها چو جرس بی تو شیونآبادست
1 مشاطهٔ شوخیکه به دستت دل ما بست میخواست چمن طرحکند رنگ حنا بست
2 آن رنگکه میداشت دریغ از ورق گل از دور کف دست تو بوسید و به پا بست
3 آخرچمنی را به سرانگشت تو پیچید وا کرد نقاب شفق و غنچه نما بست
4 آب است ز شبنم دل هر برگ گل امروز کاین رنگ چمن ساز وفا سخت بجا بست
1 خم مکن در عرض حاجت تا توانی پشت دست اینقدرها برنمیدارد گرانی پشت دست
2 شوکت ملک و ملک تا اوج اقبال فلک جمله پامال است هرگه میفشانی پشت دست
3 تا کی از ترک کلاه آرایش اندیشیدنت معنیی دارد نه صورت آنچه خوانی پشت دست
4 عمرها شد انتظار ضعف پیری میکشم تا زنم ازپیکر خم برجوانی پشت دست
1 فکر تدبیر سلامت خون راحت خوردنست ما همه بیچارهایم و چاره ما مردنست
2 صبح گر هنگامهٔ نشو و نما بر چرخ چید خاک ما را هم بساطی بر هوا گستردنست
3 بس که در باغ جهان تنگ است جای انبساط رنگ اگر دارد پر پرواز در پژمردنست
4 شیشهٔ ساغر سال و مه ندارد دم زدن عافیت اینجا نفس بیرون دل بشمردنست
1 عالمی را بیزبانیهای من پوشیده است شمع خاموش انجمنها در نفس دزدیده است
2 بسکه از شرم تماشایت به خود پیچیده است عکس در آیینه ینهان چون نگه در دیده است
3 از سپند من زبان شکوه نتوان یافتن اینقدر هم سوختن بر عجز من نالیده است
4 حلقهٔ زنجیر تصویرم مپرس از شیونم نالهای دارم که جز گوشم کسی نشنیده است
1 از میانش مو به موی ناتوانان جستجوست از دهانش تا دهان ذره محوگفتگوست
2 در دلش میل جفا نقش است بر لوح نگین درلبش حرف وفا بیرون طبع غنچهبوست
3 خلقگردان یک سرتسلیم،کو فقر و چه جاه موچوبالد پشم باشد پشم چون بالید موست
4 خواه داغ حیرت خود، خواه محو رنگ غیر دیدهٔ ما هرچه هست آیینهٔ دیدار اوست
1 هوس به فتنهٔ صد انجمن نگاه شکست ز عافیت قدحی داشتیم آه شکست
2 ز خیره چشمی حرص دنی مباش ایمن که خلق گرسنه بر چرخ قرص ماه شکست
3 در این جنونکده شرمی که هر که چشم گشود به چاک.جیب حتا دامن نگاه شکست
4 چه ممکن است غبارم شود به حشر سفید به سنگ سرمهام آن نرگس سیاه شکست
1 در تماشاییکه باید صد مژه بالا شکست خواب غفلت چون نگه مارا به چشمما شکست
2 شوق بیتاب و قدم لبریزجوش آبله تاکجاهابایدم مینا به پر پا شکست
3 خاکگردیدیم و از ذوق طلب فارغ نهایم نام در پرواز آمد تا پر عنقا شکست
4 عالمی را حسرت آن لعل درآتش نشاند موجگوهر خار در پیراهن دریا شکست
1 بیقراریهای چرخ از دست کجرفتاری است خاک را آسودگی از پهلوی همواری است
2 نیست غیراز سوختن عید مذلت پیشگان خار را در وصل آتش پیرهنگلناری است
3 از مزاج ما چه میپرسیکه چون ریگ روان خاک ما چون آب از ننگ فسردن جاری است
4 گر ز دست ما نیاید هیچ جانی میکنیم نالهٔ بلبل درینگلشن گل بیکاری است
1 دل راگشاد کار ز صد عقده برترست آزادی طبیعت این مهره ششدرست
2 غواص آرزوی گرفتاری توایم ما را تأمل گره دام گوهرست
3 سر برنمیکشیم ز خط رضای دوست چون خامه سعی لغزش ما هم به مسطرست
4 رنگ پریده ایست ز روی خزان ما در بوتههای غنچه اگر خرد زرست