آثار بیدل دهلوی

صفحه 61 از 286
286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار بیدل دهلوی / غزلیات بیدل دهلوی

غزلیات بیدل دهلوی

1 دل ز اوهام غبارآلودست ‌زنگ آیینهٔ آتش‌، دودست

2 عمرها شدکه چو موج‌گهرم بال پرواز قفس فرسودست

3 طرف عجز غرور ست ابنجا سجده‌ها آینهٔ مسجودست

4 معنی شهرت عنقا دریاب شور معدومی ما موجودست

1 گداز امن درین انجمن کم افتادست به خانه‌ای که تویی سقف آن خم افتادست

2 ز سعی اگر همه ناخن شوی چه خواهی‌کرد گره به رشتهٔ تدبیر محکم افتادست

3 مگر به سجده توان پیش برد ناز غرور که همچو شمع سر ازپا مقدم افتادست

4 جهان تلاش لگدکوب یکدگر داره چو سبحه قافله‌ها درپی هم افتادست

1 صورت راحت نفور از مردمان عالمست جلوه ننماید بهشت آنجا که جنس آدمست

2 د‌ر نظر آهنگ حسرت در نفس شور ظلب ساز بزم زندگانی را همین زیر و بمست

3 هر دو عالم در غبار وهم توفان می‌کند از گهر تا موج‌ ، هرجا واشکافی بی‌نمست

4 سایهٔ خود درس وحشت داده مجنون تو را چشم اهو را سواد خویش سرمشق رمست

1 لوح‌هستی یک قلم از نقش قدرت عاری است آمد ورفت نفس مشق خط بیکاری است

2 از ره غفلت‌، عدم را، هستی اندیشیده‌ایم شبهه تقریریم و استفهام ما انکار‌ی است

3 ذره‌ایم اما به جشم خود گران !فتاده‌ایم اندکی هم‌چون به عرض آمد همان بسیاری است

4 پسمل ناز،‌که‌ام یارب‌که از توفان شوق هر سر مویم چو مژگان مایهٔ خونباری است

1 ناتوانی ‌گر چنین اعضای ما خواهد شکست استخوان‌دریکدگرچون‌بوریاخواهد شکست

2 حاصل‌دل ‌، جز ندامت نیست ‌، از تعمیر جسم بار این کشتی غرور ناخدا خواهد شکست

3 هرکجا صبر ضعیفان پای طاقت افشرد شیشه‌‌ها بر یکدگر جهد صدا خواهد شکست

4 در قفس‌ فریاد خاموشی است‌ ما را چون حباب شور این‌ آهنگ‌ هم‌ در گوش ما خواهد شکست

1 بعد مرگم شام‌نومیدی سحرآورده است خاک‌گردیدن غباری در نظر آورده است

2 در محبت آرزوی بستر و بالین‌کراست چشم عاشق جای مژگان نیشترآورده است

3 طاقتی‌کو تا توان‌گشتن حریف بار درد کوه هم تا ناله برداردکمر آورده است

4 کشتی چشمم‌که حیرت بادبان شوق اوست تا به خود جنبد محیطی ازگهرآورده است

1 اجابتی ندمید از دعای‌کس به دو دست مگر سبو شکندگردن عسس به دو دست

2 ز عجز ساخته‌ام با هوای عالم پوچ من‌و دلی‌که چو دندان‌گرفته خس به‌دو دست

3 ز رمز حیرت آیینه‌، حسن غافل نیست ستاده‌ام ز دل ساده ملتمس به دو دست

4 دو برگ گل ز سراپای من جنون دارد کشیده‌ام سوی‌خود دامنت ز بس به دو دست

1 قید الفت هستی وحشت‌آشیانی‌هاست شمع تا نفس دارد شیوه پرفشانی‌هاست

2 شانه را به ‌گیسویش طرفه هم‌زبانی‌هاست سرمه را به چشم او، الفت‌آشیانی‌هاست

3 ما ز سیر این ‌گلشن عشوه طرب خوردیم ورنه چشم واکردن عبرت امتحانی‌هاست

4 ای سحر تامل کن‌، یک نفس تحمل کن وحشت و دم پیری شوخی و جوانی‌هاست

1 تا حیرت خرام تو سامان دیده است چندین قیامت از مژه‌ام قد کشیده است

2 این ماو من‌کزاهل جهان سرکشیده است از انفعال آدم و حوا دمیده است

3 آزادم از توهّم نیرنگ روزگار طاووس این چمن ز خیالم پریده است

4 پرواز نکهت چمن بی‌نشانی‌ام ذوق شکست بال به رنگم‌کشیده است

1 هم در ایجاد شکستی به دلم پا زده است نقش شیشه‌ گرم سنگ به مینا زده است

2 راه خوابیده به بیداری من می‌گرید هرکه زین ‌دشت ‌گذشته‌ست به من پا زده است

3 حسن یکتا چه جنون داشت‌ که از ننگ دویی خواست بر سنگ زند آینه بر ما زده است

4 نیست یک قطرهٔ بی‌موج سراپای محیط جوهر کل همه بر شوخی اجزا زده است

آثار بیدل دهلوی

286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی