آثار بیدل دهلوی

صفحه 60 از 286
286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار بیدل دهلوی / غزلیات بیدل دهلوی

غزلیات بیدل دهلوی

1 دل از غبارِ نفس زخمِ خفته در نمک است ز موجِ پیرهن این محیط پر خسک است

2 بهارِ رنگِ جهان جلوهٔ خزان دارد بقم درین چمن حادثاتِ اسپرک است

3 ز اهلِ صومعه اکراه نیست مستان را که ترش‌روییِ زاهد به بزمِ می نمک است

4 ز عرضِ شیشه تهی نیست نسخهٔ تحقیق تو آنچه کرده‌ای از خویش انتخاب شک است

1 دوستان ظلمی به حال نامرادم رفته است داشتم چیزی و من بودم ز یادم رفته است

2 بی‌نفس در ملک عبرت زندگانی کنم خاک برجا مانده است امروز و بادم رفته است

3 قفل وسواس است چشم‌ من درین عبرت ‌سرا همچو مژگان عمر دربست‌وگشادم‌رفته است

4 سیرگل نذر جنون بیدماغی کرده‌ام پیش پیش رنگ و بوها اعتمادم رفته است

1 عالم ایجاد عشرتخانهٔ جزو و کل است در بهار رنگ هر جا چشم واگردد گل است

2 گر تأمل زین چمن رمز خموشان واکشد در نمکدان لب هر غنچه‌، شور بلبل است

3 می‌توان در تخم دیدن شاخ و برگ نخل را جزو چون ‌کامل شود آیینهٔ حسن‌کل است

4 دسترنج هر کس از پهلوی‌ کوشش‌های اوست ریشهٔ تاک از دویدن چون عرق آرد مل است

1 عمرها شد عجزطاقت سوی‌جیبم رهبرست در ره تسلیم دل پایی‌که من دارم سرست

2 تا فروغ شعلهٔ خورشید حسنی دیده‌ام صبح اگربالد به چشم من‌کف خاکسترست

3 ای که بر نقش قدش دل بسته‌ای هشیار باش سایهٔ این سرو آشوب قیامت‌پرورست

4 ذوق تسلیمی به جیب امتحانت گل نریخت ورنه همچون شمع‌، دامن تاگریبانت سرست

1 قابل نخل ما بر دگرست گردن شمع را سر دگرست

2 سر به ‌گردون فرو نمی‌آربم این هواهای منظر دگرست

3 کشت اقبال معصیتها سبز ابر ما، دامن‌تر دگرست

4 از دم واپسین خبر جستم گفت این دور ساغر دگرست

1 به‌گلزاری‌که حسنت بی‌نقابست خزان در برگریز آفتابست

2 زشرم یک عرق‌گل‌کردن حسن چو شبنم صد هزار آیینه آبست

3 جنون ساغرپرست نرگس‌کیست گریبان چاکی‌ام موج شرابست

4 ز دود سینه‌ام دریاب کامشب نفس بال و پر مرغ‌کبابست

1 پیوستگی به حق‌، ز دو عالم بریدنست دیدار دوست هستی خود را ندیدنست

2 آزادگی کزوست مباهات عافیت دل را زحکم حرص وهوا واخریدنست

3 پرواز سایه جز به سر بام مهر نیست از خود رمیدن تو، به حق آرمیدنست

4 چون موج‌کوشش نفس ما درتن محیط رخت شکست خویش به ساحل‌کشیدنست

1 توان به صبر نمودن دل شکسته درست که هیچ نقش نگشته‌ست نانشسته درست

2 کسی به الفت ساز نفس چه دل بندد گره نمی‌کند این رشتهٔ‌گسسته درست

3 چو اشک شمع زیانکار محفل رنگیم شکست‌ما نشودجز به‌چشم بسته‌درست

4 به چارهٔ دل مأیوس ما که پردازد مگرگدازکند شیشهٔ شکسته درست

1 با کمال بی‌نقابی پرده‌دارم شیونست همچو درد از دل برون جوشیدنم پیراهنست

2 سجده ریزی دانه را آرایش نشو ونماست درطریق سرکشها خاک‌گشتن هم فنست

3 عافیت‌گم‌کردهٔ تا چند خواهی تاختن هوش اگرداری دماغ جستجویت رهزنست

4 رهنورد عجز را سعی قدم درکار نیست شمع را سیرگریبان نیز از خود رفتنست

1 برکمرتا بهله آن‌ترک نزاکت مست بست نازکی در خدمت موی میانش دست بست

2 بگذر از امید آگاهی‌که در صحرای وهم چشم‌ماکردی‌که خواهد تا ابد ننشست بست

3 خاک بر سرگرد خلقی را غرور بام و در نقش پا بایست طاق این بنای پست بست

4 هرزه فکر حرص مضمونهای چندین آبله تا به دامان قناعت پای ما نشکست بست

آثار بیدل دهلوی

286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی