آثار بیدل دهلوی

صفحه 58 از 286
286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار بیدل دهلوی / غزلیات بیدل دهلوی

غزلیات بیدل دهلوی

1 عمری‌ست به حیرت نفس سوخته رام است این مستی آسوده‌، ندانم ز چه جام است

2 غافل مشو ای بیخبر از شورش این بحر آمد شد امواج نفس‌، مرگ پیام است

3 بیطاقت شوقیم و جبین داغ سجودی‌ست بتخانه درین راه چه و کعبه‌ کدام است

4 چون غنچه به هر عطسهٔ بیجا مده از دست زان گل‌، می‌بویی که به مینای مشام است

1 خودگدازی غم‌کیفیت صهبای من است خالی از خویش شدن صورت مینای من است

2 عبرتم‌، سیر سراغم همه جا نتوان‌کردن چشم بر خاک نظر دوخته‌، جویای من است

3 سازگمگشتی‌ام‌، این همه توفان دارد شور آفاق‌، صدای پر عنقای من است

4 همچو داغ از جگر سوختگان می‌جوشم شعله هرجامژه‌ای گرم‌کند جای من‌است

1 زندگی تمهید اسباب فناست ما و من افسانهٔ خواب فناست

2 غافلان تا چند سودای غرور جنس این دکان همه باب فناست

3 مست ومخمورخیال ازخود روید ششجهت یک عالم آب فناست

4 اینکه امواج نفس نامیدهٔم چون به‌ خود پیچیده‌ گرداب فناست

1 سیر بهار این باغ از ما تمیز‌‌خواه است اما کسی چه بیند آیینه بی‌نگاه است

2 در شبهه‌زار هستی تزویر می‌تراشیم آبی‌که ما نداریم هرجاست زیر کاه است

3 گرد بنای عجز است زبر و بم تعین تا پست‌شد نفس ‌شد چون ‌شد بلند آه ا‌ست

4 فقر و غنای‌هستی نامی‌ست‌هرزه مخروش عمری‌ست بر زبانها درویش نیز شاه است

1 گلدستهٔ نزاکت حسنت که بسته است کز بار جلوه رنگ بهارت شکسته است

2 از ضعف انتظار تو در دیدهٔ ترم سررشته نگاه چو مژگان ‌گسسته است

3 هرگز نچیده‌ایم جز آشفتگی‌ گلی سنبل به باغ طالع ما دسته دسته است

4 بی جلوهٔ تو ای چمن‌آرای انتظار جوهر به چشم آینه مژگان شکسته است

1 خامشی در پرده سامان تکلم‌کرده است از غبار سرمه آوازی توهم کرده است

2 بی‌توگر چندی درین محفل به عبرت زنده‌ایم بر بنای ما چو شمع آتش ترحم‌کرده است

3 تا خموشی داشتیم آفاق بی‌تشویش بود موج این بحر از زبان ما تلاطم‌کرده است

4 از عدم ناجسته شوخیهای هستی می‌کنیم صبح ما هم در نقاب شب تبسم‌کرده است

1 عرق‌فشانی شبنم در این حدیقه‌ گواه است که هر طرف نگرد دیده انفعال نگاه است

2 حساب سایه و خورشید هیچ راست نیاید متاع منتظران زنگ و حسن آینه‌خواه است

3 غبار دشت عدم را کدام فعل و چه طاعت ز ما اگر همه آهنگ سجده است ‌گناه است

4 به هرکجا اثر جلوه‌ات نقاب گشاید حقیقت دو جهان ماجرای برق و گیاه است

1 گوهر دل ز سخن رنگ صفا باخته است زنگ این آینه یکسر نفس ساخته است

2 مکش ای جلوه ز دل یک دونفس دامن ناز که هنوز آینه تمثال تو نشناخته است

3 حسن خوبان که کتان مه تابان تواند تا تو بی‌پرده نه‌ای پرده نینداخته است

4 جلوه‌ها مفت‌تو ای ناله چه فرصت‌طلبی‌ست که نفس هم‌نفسی آینه پرداخته است

1 شوکت ‌شاهی‌ام از فیض‌ جنون ‌در قدم است چشم زخمی نرسد آبله هم جام‌جم است

2 تاب الفت نتوان یافت به سررشتهٔ عمر صبح وحشت‌زده را جوش‌‌نفس‌گرد رم است

3 کفر و دین در گره پیچ و خم یکدگرند ظلمت و نور چو آیینه و جوهر به هم است

4 ما جنون شیفتگان‌، امت آشفتگی‌ایم وضع ما را به سر زلف پریشان قسم است

1 زندگانی از نفس آفت بنا افتاده است طرف سیلی در پی تعمیر ما افتاده است

2 تنگ کرد آفاق را پیچیدن دود نفس گرنه دل می‌سوزد آتش درکجا افتاده است

3 آرزو از سینه بیرون ‌کن ز کلفتها برآ عالمی زین دانه در دام بلا افتاده است

4 تا نفس باقی‌ست جسم خسته را آرام نیست مشت خاک ما به دامان هوا افتاد‌ه است

آثار بیدل دهلوی

286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی