آثار بیدل دهلوی

صفحه 55 از 286
286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار بیدل دهلوی / غزلیات بیدل دهلوی

غزلیات بیدل دهلوی

1 نفس بوالهوسان بر دل ر‌وشن تیغ است شمع افروخته را جنبش دامن تیغ است

2 شیشه‌ را سرکشی‌ خویش نشانده ست به خون گردن بی‌ادبان را رگ گردن تیغ است

3 منت سایهٔ اقبال ز آتش کم نیست گر هما بال ‌گشاید به سر من تیغ است

4 خاک تسلیم به سر کن که درین دشت هلاک تو نداری سپر و در کف دشمن تیغ است

1 آگاهی و افسردگی دل چه خیال است تا دانه به خود چشم‌گشوده‌ست نهال است

2 آیینهٔ‌گل از بغل غنچه برون نیست دل‌گر شکند سربسر آغوش وصال است

3 حیرتکدهٔ دهر جز اوهام چه دارد آبادکن خانهٔ آیینه خیال است

4 برفکربلند آن همه مغرورمباشید این جامهٔ نو، ناخنهٔ چشم‌کمال است

1 حذر ز راه محبت که پر خطرناک است تو مشت خار ضعیفی و شعله بی‌باک است

2 توان به بی‌کسی ایمن شد از مضرت دهر سموم حادثه را بخت تیره تریاک است

3 به اختیار نرفتیم هرکجا رفتیم غبار ما و نفس‌، حکم صید و فتراک است

4 ز بس زمانه هجوم کساد بازاری‌ست چو اشک گوهر ما وقف دامن خاک است

1 در بهارگریه عیش بیدلان آماده است اشک تاگل می‌کند هم شیشه و هم باده است

2 طینت عاشق همین وحشت غبار ناله نیست چون شرارکاغذ اینجا داغ هم آزاده است

3 هیچکس واقف نشد از ختم‌کار رفتگان در پی این‌کاروان هم آتشی افتاده است

4 پردهٔ ناموس هستی اعتباری بیش نیست م ما را شیشه‌ای‌گر هست رنگ‌باده است

1 خاک نمیم‌، ما را،‌کی فکر عجز و جاه است گرد شکستهٔ ما بر فرق ماکلاه است

2 عشق غیورا‌ز ما چیزی نخواست جزعجز سازگدایی اینجا منظور پادشاه است

3 خیر و شری‌که دارند بر فضل واگذارید هرچند امید عفو است درکیش ماگناه است

4 با عشق غیرتسلیم دیگر چه سرکندکس در آفتاب محشر بی‌سایگی پناه است

1 کینه را در دامن دلهای سنگین مسکن است هر‌کجا تخم شرردیدیم سنگش خرمن است

2 خاکساران‌، قاصد افتادگیهای همند جاده را طومار نقش پا به منزل بردن است

3 با دل جمع از خراش سینه غافل نیستیم غنچه‌سان‌در هر سرانگشتم‌نهان‌صدناخن است

4 بگذر از اسباب اگر آگاهی از ذوق فنا چون شود منزل نمایان‌گرد راه افشاندن است

1 خامش نفسم شوخی آهنگ من این است سر جوش بهار ادبم رنگ من این است

2 عمری‌ست گرفتار خم پیکر عجزم تا بال وپرنغمه شوم چنگ من این است

3 بیتاب هواسنجی عمرم چه توان‌کرد میزان خیال نفسم سنگ من این است

4 خمیازه‌ام آرایش پیمانهٔ هستی‌ست چون صبح خمارم مشکن رنگ من این است

1 عجز بینش با تعلقهای امکان آشناست اشک ما تا چشم نگشودن به مژگان آشناست

2 امتحانگاه حوادث بزم افلاس است و بس سرد و گرم دهر با آغوش عریان آشناست

3 گرد ما ننشست جز در دامن زلف بتان هر کجا بینی پریشان با پریشان آشناست

4 هیچکس ‌کام امید از اهل دنیا برنداشت طالع ما هم به وضع این عزیزان آشناست

1 طبعی‌که امیدش اثر آمادهٔ بیم است گر خود همه‌ فردوس بود ننگ جحیم است

2 بر طینت آزاد شکستی نتوان بست بی‌رنگی این شیشه ز آفات سلیم است

3 در دهر نه‌تنها من و تو بسمل یأسیم گر بازشکافی دل هر ذره دو نیم است

4 صد زخم دل ایجادکن ازکاوش حسرت چون ‌سکه ‌گرت ‌چشم ‌هوس‌ بر زر و سیم است

1 بس که ساز این بساط آشفتگی‌های دل است بی‌شکست شیشه امید چراغان مشکل است

2 صید مجنون‌طینتان بی‌دام الفت مشکل است هرکه بیمار محبت گشت سرتا پا دل است

3 چشم واکردن کفیل فرصت نظاره نیست پرتو این شمع آغوش وداع محفل است

4 وحدت و کثرت چو جسم و جان در آغوش همند کاروان روز و شب را در دل هم منزل است

آثار بیدل دهلوی

286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی