آثار بیدل دهلوی

صفحه 53 از 286
286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار بیدل دهلوی / غزلیات بیدل دهلوی

غزلیات بیدل دهلوی

1 بحر رازم پیچ و تاب فکرگرداب من است شوخی طبع رسا امواج بیتاب من است

2 صاف معنی‌کرد مستغنی ز درد صورتم چون بط می باطن من عالم آب من است

3 شور شوقم پردهٔ آهنگ‌ساز بیخودیست نالهٔ‌من چون سپند افسانهٔ‌خواب‌من است

4 در صفای حیرتم محو است نقش‌کاینات این‌کتان‌گمگشتهٔ آغوش مهتاب من است

1 چون حباب آیینهٔ مااز خموشی روشن‌است لب به هم بستن چراغ عافیت را روغن است

2 یاد آزادی‌ست گلزار اسیران قفس زندگی‌گر عشرتی دارد امید مردن است‌،

3 تیره‌روزان برنیایند از لباس عاجزی همچوگیسو سایه را افتادگی جزو تن است

4 عیب‌پوشیهاست در سیر تجرد پیشگان نقش پای سوزن ما بخیهٔ پیراهن است

1 زندگانی در جگرخار است و در پا سوزن است تا نفس باقی‌ست در پیراهن ما سوزن است

2 سر به‌صد کسوت فروبردیم و عریانی بجاست وضع رسوایی‌ که ما داریم گویا سوزن است

3 ماجرای اشک و مژگان تا کجا گیرد قرار ما سراسر آبله‌، عالم سراپا سوزن است

4 می‌کشد سررشتهٔ کار غرور آخر به عجز گر همه امروز شمشیر است‌، فردا سوزن است

1 این انجمن چو شمع مپندار جای ماست هر اشک در چکیدنش آواز پای ماست

2 جان می‌دهیم و عشرت موهوم می‌خریم چون‌گل همان تبسم ما خونبهای ماست

3 روشن نکرده‌ایم چو شبنم درین بساط غیر از عرق‌که آینهٔ مدعای ماست

4 طرح چه آبرو فکند قطره ازگهر ما رفته‌ایم و آبلهٔ پا به جای ماست

1 برگ عیش من به ساز بیخودی آماده است چون بط می بال پروازم ز موج باده است

2 نقش پایم ناتوانیهای من پوشیده نیست بیشتر از سایه اجزایم به خاک افتاده است

3 عجز هم در عالم مشرب دلیل عالمی‌ست پای خواب‌آلوده را دامان صحرا جاده است

4 حیرت ما را به‌تحریک مژه رخصت نداد خط شوخ اوکه رنگ حسن را پر داده است

1 آتش وحشتم آنجاکه برافروخته است برق در اول پرواز، نفس سوخته است

2 چه خیال است دل از داغ‌، تسلی‌گردد اخگرم چشم به خاکستر خود دوخته است

3 گفتگو آینه‌پرداز محبت نشود به نفس هیچ‌کس این شعله نیفروخته است

4 از قماش بد و نیک دو جهان بیخبریم چون حیا پیرهن ما نظر دوخته است

1 بسکه آفت ما ضعیفان را حصار آهن است چشم زخمی‌گر هجوم آرد دعای جوشن است

2 سینه چاکان می‌کنند از یکدگرکسب نشاط از نسیم صبح شمع خانهٔ‌گل روشن است

3 از حیا با چرب‌طبعان برنیاید هیچ‌کس آب در هرجاکه دیدم زیردست روغن است

4 پیشکاران عجوز دهر یک سر غالبند آن‌که ز مردان به مردی باج می‌ گیرد زن است

1 بس که دشت از نقش پای لیلی ما پرگل است گرباد از شور مجنون آشیان بلبل است

2 حسن خاموش از زبان عشق دارد ترجمان سرو مینا جلوه را کوکوی قمری قلقل است

3 بس که مضمون نزاکت صرف سرتاپای اوست گر کف دستش خطی دارد رگ برگ گل است

4 در خراش زخم عرض رونق دل دیده‌ام چشمهٔ آیینه را جوهر هجوم سنبل است

1 زندگی را شغل پرواز فنا جزوتن است با نفس‌،‌سرمایه‌ای ‌گر هست ‌ازخود رفتن ‌است

2 نبض امکان را که دارد شور چندین اضطراب همچو تار ساز در دل‌هیچ و بر لب شیون است

3 بگذر از اندیشهٔ یوسف‌که درکنعان ما یا نسیم پیرهن یا جلوه ی پیراهن است

4 هیچکس سر برنیاورد ازگریبان عدم شمع این پروانه از خاکستر خود روشن است

1 خنده‌صبحی‌ست‌که در بندگریبان‌گل است عیش موجی‌ست‌که سرگشتهٔ توفان‌گل است

2 غنچه را بوی دل‌افزا سخن زیرلبی‌ست خلق خوش ابجد طفلان دبستان‌گل است

3 محو رنگینی گلزار تماشای توام از نگه تا مژه‌ام عرض خیابان گل است

4 بسکه صد رنگ جنون زنده شد ازبوی بهار دم عیسی خجل از جنبش دامان‌گل است

آثار بیدل دهلوی

286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی