آثار بیدل دهلوی

صفحه 52 از 286
286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار بیدل دهلوی / غزلیات بیدل دهلوی

غزلیات بیدل دهلوی

1 تپیدن دل عشاق محوکسوت آه است به حال شورش دریا زبان موج‌ گواه است

2 ز برق حادثه آرام نیست معتبران را درتن قلمرو شطرنج‌ کشت بر سر شاه است

3 به حسن قامت رعنا مباد غره برآیی هزار سدره درین باغ پایمال گیاه است

4 بر اهل عجز حصار است پیچ و تاب حوادث چوگردبادکه تخت روان هر پرکاه است

1 بسکه بیقدری دلیل دستگاه عالم است چون پر طاووس یک‌عالم نگین‌بی‌خاتم است

2 هر دو عالم در غبار وهم توفان می‌کند ازگهرتا بحر هرجا واشکافی بی‌نم است

3 گر حیا ورزد هوس آیینه‌دار آبروست چون‌هوا از هرزه‌گردی منفعل‌شد شبنم است

4 پیش ازآفت منت تدبیرآبم می‌کند خون زخمم را چکیدن انفعال مرهم است

1 پیر عقل از ما به درد نان مقدم رفته است در فشار کوچه‌های گندم آدم رفته است

2 ای به عبرت رفتگان عالم موت و حیات بگذرید از آمد سوری که ماتم رفته است

3 بر حباب و موج نتوان چید دام اعتبار هرچه می‌آید درین دریا فراهم رفته است

4 خلق در خاک انتظار صبح محشر می‌کشند زندگی با مردگان در گور با هم رفته است

1 در سیرگاه امر تحیر مقدم است آیینه‌شخص و صورت این‌شخص مبهم است

2 دنی آه در جگر نه رخ یاردر نظر در حیرتم‌که زندگی‌ام از چه عالم است

3 وضع فلک ز ششجهت آواز می‌دهد کای بیخبر بلند مجین پایه‌ات خم است

4 عمری زخود روی‌که به فرسودگی رسی چون خامه لغزشت به زمینهای بی‌نم است

1 زلف آشفتهٔ سری موجهٔ د‌ربای من است تار قانون جنون جادهٔ صحرای من است

2 برق شمعی‌ست که در خرمن من می‌سوزد سنگ گردی‌ست که در دامن مینای من است

3 لالهٔ دشت جنونم ز جگرسوختگی داغ برگی ز گلستان سویدای من است

4 بسمل شوقم و از شرم نگاه قاتل همچو خون در جگر رنگ تپش‌های من است

1 میی‌که شوخی رنگش جنون افلاک است به خاتم قدح ما نگین ادراک است

2 خمیر قالب من بود لای خم‌ کامروز کسی که ریشه دوانید در دلم تاک است

3 مریز آب رخ سعی جز به قدر ضرور که سیم‌ و زر ز فزونی ودیعت خاک است

4 فروغ جوهر هرکس به قدر همت اوست به چشم آتش اگر سرمه‌ای است خاشاک است

1 ستم شریک من یاس خوشدن ستم است حریف عذر هزار آرزو شدن ستم است

2 دلی‌ست در بغلت بو کن و تسلی باش چو آهوان ز هوا نافه جو شدن ستم است

3 مرا به حیرت آیینه رحم می‌آید طرف به‌این‌همه‌ زشت و نکو شدن ستم است

4 فنا نگشته ز تنزیه شرم باید داشت به رنگ بال نیفشانده بو شدن ستم است

1 دارم ز نفس ناله‌که جلاد من این است در وحشتم از عمرکه صیاد من این است

2 برداشته چون بو روان دانهٔ اشکی آوارهٔ دشت تپشم‌، زاد من این است

3 مدهوش تغالکدهٔ ابروی یارم جامی‌که مرا می‌برد از یاد من این است

4 چون صبح به‌گرد رم فرصت نفسم سوخت آن سرمه‌که شد رهزن فریاد من این است

1 طوق چون فاخته‌، شیرازهٔ مشت پر ماست حلقهٔ دود،‌کمند کف خاکستر ماست

2 همچو خاک آینهٔ صورت اُفتادگی‌ام گرد نقش قدم راهروان جوهر ماست

3 بسکه چون تیر گذشت از بر ما عیش شباب محو خمیاز چو آغوش‌ کمان پیکر ماست

4 شوق غارت‌زده انجمن دیداریم هرکجا آینه‌ای خون شده چشم تر ماست

1 چشم بیدار طرب مایهٔ سامان‌گل است در نظر خوابت اگر سوخت چراغان‌گل است

2 آب و رنگ دگر از فیض جنون یافته‌ایم عرض رسوایی ما چاک‌گریبان‌گل است

3 عشرت رفته درین باغ تماشا دارد خنده‌های سحر آغوش پریشان‌گل است

4 یک‌نگه مشق تماشای طرب مفت هوس غنچه در مهد به‌پرداز دبستان گل است

آثار بیدل دهلوی

286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی