آثار بیدل دهلوی

صفحه 51 از 286
286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار بیدل دهلوی / غزلیات بیدل دهلوی

غزلیات بیدل دهلوی

1 چشم خرد آیینهٔ جام می ناب است ابروی سخن در شکن موج شراب است

2 آگاهی دل می‌طلبی ترک هنرگیر کز جوهر خود بر رخ آیینه نقاب است

3 بیتاب فنا آن همه‌کوشش نپسندد شبگیرشررها همه یک لحظه شتاب است

4 عارف به خدا می‌رسد ازگردش چشمی در نیم نفس بحر هماغوش حباب است

1 وحشت مدعا جنون ثمر است ناله بال‌فشانده ی اثر است

2 سوختن نشئهٔ طراوت ماست شمع از داغ خویش گل به سر است

3 شب عشرت غنیمت غفلت مژه‌ گر باز می‌کنی سحر است

4 سنگ در دامن امید مبند فرصت آیینه‌داری شرر است

1 زیر گردون طبع آزادی نوایی برنخاست بسکه پستی‌داشت این‌گنبد صدایی برنخاست

2 هرکه دیدیم از تعلق در طلسم سنگ بود یک شرر آزاده‌ای از خود جدایی برنخاست

3 عمر رفت و آه دردی از دل ما سر نزد کاروان بگذشت و آواز درایی برنخاست

4 اینکه می‌نالیم عرض شکوهٔ بیدردی‌ست ورنه از ما نالهٔ درد آشنایی برنخاست

1 در تپش‌آباد دهر حیرت دل لنگر است مرکز دور محیط آب رخ‌گوهر است

2 چرخ ز سرگشتگی‌گرد سحر سازکرد سودن صندل همان شاهد دردسر است

3 لاف هنر بیهده‌ست تا ننمایی عمل تیغ نگردد چنارگر همه تن جوهر است

4 نیست غبار اثر محرم جولان ما کز عرق شرم عجز راه فضولی تر است

1 نقش دیبای هنر فرش ره اهل صفاست عافیت در خانهٔ آیینه نقش بوریاست

2 تا تبسم با لب‌ گلشن ‌فریبت آشناست از خجالت غنچه را پیراهن خوبی قباست

3 نی همین آشفته‌ای چون زلف داری روبه‌رو همچو کاکل نیز یک جمع پریشان در قفاست

4 عمرها شد کز تمنای بهار جلوه‌ات بلبلان را درچمن هر برگ‌گل دست دعاست

1 ز آهم نخل حسرت شعله بالاست چراغ مرده را آتش مسیحاست

2 به خاموشی سر هر مو زبانی‌ست ز حیرت جوهر آیینه‌گویاست

3 دل فرهاد آب تیغ‌ کوه است سر مجنون گل دامان صحراست

4 رموز دل توان خواند از جبینم مثال هرکس از آیینه پیداست

1 دل عمرهاست آینه ترتیب داده است ای ‌ناز مشق جلوه که این صفحه ساده است

2 تا دیده سجده‌ا‌ی به خیالت ادا کند صد سر به‌ کسوت مژه‌ گردن نهاده است

3 از محو جلوه‌،‌گر همه تمثال برکشد حیرت مقام جوهر آیینه داده است

4 زحمتکش ستمکدهٔ ناتوانی‌ام بار جهان چو سایه به دوشم فتاده است

1 یار دور است ز ما تا به نظر نزدیک است امتیاز آینهٔ دوریِ هر نزدیک است

2 می‌گزد جوهر آیینه‌ کف دست تهی باخبر باش‌که افلاس و هنر نزدیک‌است

3 اگر از نعمت الوان نتوان کام گرفت مغتنم ‌گیر که دندان به جگر نزدیک است

4 چون نفس نیم نفس در قفس آینه‌ایم راحت منزل ما پر به سفر نزدیک است

1 دل به یاد جلوه‌ای طاقت به غارت داده است خانهٔ آیینه‌ام از تاب عکس افتاده است

2 الفت آرام‌، چون سد ره آزاده است پای‌خواب‌آلودهٔ دامان‌صحرا جاده است

3 تهمت‌آلود تک وپوی هوسها نیستم همچوگوهر طفل‌اشک من تحیرزاده است

4 پیری از اسباب هشی می‌دهد زیب دگر جوهر آیینهٔ مهتاب موج باده است

1 در خیال‌آباد راحت آگهی نامحرم است جلوه‌ننماید بهشت آنجاکه جنس‌آدم است

2 در نظرهاگرد حیرت در نفسها شور عجز سازبزم زندگانی را همین زبر وبم است

3 پادشاهی در طلسم سیر چشمی بسته‌اند کاسهٔ چشم‌گداگرپر شود جام جم است

4 از دو تاگشتن ندارد چاره نخل میوه‌دار قامت هرکس به زیربار می‌آید خم است

آثار بیدل دهلوی

286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی