1 گرد اندوه دلم دام تماشای صفاست زنگ بر آینهام آب رخ آینههاست
2 نیست آهنگ دگر ذوق گرفتار غمت الفت دام تمنای تو پرواز رساست
3 کشتهٔ ناز تو شد آینهٔ عمر ابد تیغ ابروی تو را خاصیت آب بقاست
4 بسکه از عجز طلب داغ تمنای توام در رهم نقش قدم آینهٔ دست دعاست
1 از حباب اینقدرم عبرت احوال بس است کانچه ممکن نبود ضبط عنان نفس است
2 در توهمکدهٔ عافیت آسودن نیست رگ خوابیکه به چشم تو نمودند خس است
3 اگر این است سرانجام تلاش من و ما عشق هم درتپشآباد دو روزت هوس است
4 خلق عاجز چقدر نازکند بر اقبال مور بیچاره اگرپر به درآرد مگس است
1 اوگفتن ما وتو به هر رنگ ضرور است اینش مکن اندیشهکه او از همه دور است
2 آیینهٔ تنزیه وکدورت چه خیال است جاییکه بطون منفعل افتاد ظهور است
3 واداشته افسانهات از فهم حقیقت این پنبهٔ گوشت اثر آتش طور است
4 یاران به تلاش من مجهول بخندید او در بر و من دربهدر، آخر چه شعور است
1 ز گریه، سیری چشم پر آب دشوار است خیال دامن اشک، از سحاب دشوار است
2 جنونی از دل افسرده گل نکرد افسوس به موج آبگهرپیچ و تاب دشوار است
3 به غیر ساغر چشمم، که اشک، بادهٔ اوست گرفتن از گل حیرت گلاب دشوار است
4 نه لفظ دانم و نی معنی ا ینقدر دانم که گر سخن ز تو باشد جواب دشوار است
1 زهی خمخانهٔ حیرت،کلام هوش تسخیرت دماغ موج می، آشفتهٔ نیرنگ تقریرت
2 حدیث شکوه با این سادگی نتوان رقم کردن گهر حلکردنی دارد مدادکلک تحریرت
3 شکایتنامهٔ بیداد محو بال عنقا شد هنوز از نالهام پرواز میخواهد پر تیرت
4 گرفتار وفا ننگ رهابی برنمیدارد همه گر ناله گردم برنمیآیم ز زنجیرت
1 گردی ز خویش رفتن ما هیچ برنخاست چون گل درای قافلهٔ رنگ بیصداست
2 تا سر نهاده ایم به خاک در نیاز مانند سایه جبههٔ ما محو نقش پاست
3 بنیاد ما چو غنچه طلسم هوای توست تا سر بجاست بوی خیال تو مغز ماست
4 کس رایگان نچید گل از باغ اعتبار آب عقیق و نشئهٔ می نیز خونبهاست
1 بازگردون در عبیرافشانی زلف شب است سرمهٔخطکه امشب نور چشمکوکب است
2 تشنگان وادی امید را ترکن لبی ایکهجوشچشمهٔخضرتبهچاهغبغب است
3 یاد زلفتگر نباشد دل تپش آواره نیست طایر ما را پریشانی ز پرواز شب است
4 مدت بیماری امکانکه نامش زندگیست یکنفس تحریکنبض ویشررگرد تب است
1 سیرابی ازین باغ هوس، یاسپرست است کو صبح و چهشبنم ز نفسشستن دست است
2 پیچ و خم موجگهر بحر خیالیم این زلف هوس را نه گشاد است نه بست است
3 چون گرد در این عرصه عبث دست نیازی تیغ ظفرت در خم ابروی شکست است
4 بگذر ز غم کوشش مقصود معین تیر تو، نشان خواه، ز ناصافی شست است
1 نسیمگل به خموشی ترانهپرداز است که موج رنگگل این چمن رگ ساز است
2 چگونه بلبل ما بال عیش بگشاید که سایهٔگل این باغ چنگل باز است
3 کجا رویم که سرمنزلی به دست آریم چو خط دایره انجام ما هم آغاز است
4 نهفه نیست پی کاروان حسرت ما شکستن جرس رنگ سخت غماز است
1 آنچهدر بالطلب رقص است، در دل آتش است همچو شمع اینجا زسرتا پای بسملآتش است
2 از عدم دوری، جهانی را به داغ وهم سوخت محو دریا باش، ایگوهر! که ساحل آتش است
3 یک قلم چون تخم اشک شمع آفت مایهایم کشت ماچندانکه سیراباست حاصلآتش است
4 کلفت واماندگی شد برق بنیاد چنار با وجود بیبریها پای درگل آتش است