آثار بیدل دهلوی

صفحه 48 از 286
286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار بیدل دهلوی / غزلیات بیدل دهلوی

غزلیات بیدل دهلوی

1 نفس محرک جسم به غم فسرده ماست غبار خاک‌نشین را، ر‌م نسیم عصاست

2 مرا معاینه شد از خط شکستهٔ موج که نقش پا‌ی هوا سرنوشت این ‌دریاست

3 به کنه مطلب عجزم کسی چه پردازد لب خموش طلسم هزار رنگ صداست

4 چو سرو بی‌طمع از دهر باش و سر بفراز که نخل بارور از منت ‌زمانه دوتاست

1 خواب در چشم و نفس بر دل محزون بار است ازکه دورم‌که به خود ساختنم دشوار است

2 عرق شرم تو، ازچشم جهان‌، شست نگاه گرتو خجلت نکشی‌، آینه‌ها بسیار است

3 گوشهٔ چشم تو محرومی‌کس نپسندد گر تغافل مژه خواباند نگه بیدار است

4 نرود حق وفای ادب ازگردن ما موج را بستن‌گوهرگره زنار است

1 شوخی‌انداز جرأتها ضعیفان را بلاست جنبش خویش از برای اشک سیلاب فناست

2 آخر از سَرو ِ تو شور ِقمری ما شد بلند جلوِهٔ بالابلندان خاکساران را عصاست

3 اینقدر کز بیکسی ممنون احسان غمیم بر سر ما خاک اگر دستی کشد بال هماست

4 عرض حال بیدلان راگفتگو درکار نیست گردش چشم تحیر هم ادای مدعاست

1 سایهٔ دستی اگر ضامن احوال ماست خاک ره بیکسی‌ست ‌کز سر ما برنخاست

2 دل به هوا بسته‌ایم‌، از هوس ما مپرس با همه ببگانه است آنکه به ما آشناست

3 داغ معاش خودیم،‌ غفلت فاش خودیم غیر تراش خودیم‌، آینه از ما جداست

4 آن سوی این انجمن نیست مگر وهم و ظن چشم نپوشیده‌ای عالم دیگر کجاست

1 فضای وادی امکان پر از غبار فناست چه آسمان‌چه‌زمین‌مغز این‌دو پوست‌هواست

2 ز راستی مدد حال گوشه‌گیریهاست کمان کشیدن قد خمبده کار عصاست

3 به فیض می‌کشی ز دم شکوه آزادیم سیاه مستی ما سرمهٔ خموشی ماست

4 نمی‌رسد کف عشاق جز به نالهٔ دل که دست باده‌ کشان تا به گردن میناست

1 ای عدم‌پرورده لاف هستی‌ات جای حیاست بی‌نشانی را نشان فهمیده‌ای تیرت خطاست

2 سایه را وهم بقا در عجز خوابانیده است ورنه یک گام از خو‌دت آن‌سو جهان کبریاست

3 شبنم این باغ مژگانی ندارد در نظر گر تو برخیزی ز خود برخاستن‌هایت عصاست

4 بی‌خمیدن از زمین نتوان گهر برداشتن آنچه بردارد دلت زین خاکدان قد دوتاست

1 از چمن تا انجمن جوش بهار رحمت است دیده هرجا باز می‌ گردد دچار رحمت است

2 خواه ظلمت‌کن تصور خواه نور آگاه باش هرچه اندیشی نهان و آشکار رحمت است

3 ذره‌ها در آتش وهم عقوبت پر زنند باد عفوم این‌قدر تفسیر عار رحمت است

4 دربساط آفرینش جزهجوم فضل نیست چشم نابینا سپید از انتظار رحمت است

1 بسکه امشب بی‌توام سامان اعضا آتش است گر همه اشکی فشانم تا ثریا آتش است

2 شوخی آهم به دل سرمایهٔ آرام نیست سوختن صهباست نرمی راکه مینا آتش است

3 همچو خورشید از فریب اعتبارما مپرس چشمهٔ ما را اگر آبی‌ست پیدا آتش است

4 بی‌تو چون شمعی‌که افروزند بر لوح مزار خاک بر سرکرده‌ایم و بر سر ما آتش است

1 بی‌دماغی مژدهٔ پیغام‌محبوبم بس است قاصد آواز دریدنهای مکتوبم بس است

2 ربط این محفل ندارد آنقدر برهم زدن گر قیامت نیست آه عالم آشوبم بس است

3 تا به‌کی‌گیرم عیار صحبت اهل نفاق اتفاق دوستان چون سبحه دلکوبم بس است

4 سخت دشوار است منظور خلایق نبشتن با همه زشتی اگر در پیش‌خود خوبم بس است

1 بندگی هنگامهٔ عشرت پرستیها بس است طوق‌گردن همچو قمری خط جام ما بس است

2 غیر داغ آرایش دل نیست مجنون مرا جوهرآیینهٔ این دشت نقش پا بس است

3 گر بساط راحت جاوید باید چیدنت یک نفس مقدار در آیینهٔ دل جا بس است

4 می‌پرستان فارغند از عرض اسباب‌کمال موج‌صهبا جوهر آیینهٔ مینا بس است

آثار بیدل دهلوی

286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی