آثار بیدل دهلوی

صفحه 46 از 286
286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار بیدل دهلوی / غزلیات بیدل دهلوی

غزلیات بیدل دهلوی

1 ما و من شور گرفتاریهاست ربشهٔ دانهٔ زنجیر صداست

2 ازگل و سبزه این باغ مپرس عالمی پا به‌ گل و سر به هواست

3 . قید ما شاهد آزادی اوست طوق قمری همه دم سرونماست

4 محرمان غنچهٔ باغ ادبند چشم واکردن ما ترک حیاست

1 درآن مقام‌که عرض جلال معبود است غبار نیستی ماست آنچه موجود است

2 جهان بی‌جهتی قابل تعین نیست به هرطرف‌که‌اشارت‌کنیم محدود است

3 مشو محاسب غفلت به علم یکتایی احد شمردنت اینجا حساب معدود است

4 خموش تا نفست ما و من نینگیزد نهال شعله به هرجاست ریشه‌اش دود است

1 اشک یک لحظه به مژگان بار است فرصت عمر همین مقدار است

2 زندگی عالم آسایش نیست نفس آیینهٔ این اسرار است

3 بسکه‌گرم است هوای گلشن غنچه اینجا سر بی‌دستار است

4 شیشه‌ساز نم اشکی نشوی عالم از سنگدلان‌، کهسار است

1 به خوان لذت دنیاگزند بسیار است ترنجبینی اگر هست بر سر خار است

2 به باد رفتهٔ ذوق فضولییم همه سر هوا طلبیها حباب دستار است

3 عنان وحشت مجنون ماکه می‌گیرد ز فرق تا به قدم‌گردباد چین‌دار است

4 به پاس راحت دل این‌قدر زمینگیریم خیال آبله ضبط عنان رفتار است

1 کام همت اگر انباشتهٔ ذوق خفاست شور حاجت - نمک مایده استغناست

2 غره منشین به ‌کمالی‌ که ‌کند ممتازت بیشتر قطره گوهر شده ننگ دریاست

3 آن سوی چرخ برون آ ز خود و ساغر گیر نشئهٔ می به دل شیشه همین رنگ‌نماست

4 سجده ما نه چو زاهد بود !ز بی‌بصری حلقه ‌گردیدن ما حلقهٔ چشم میناست

1 نشئهٔ هستی به دور جام پیری نارساست قامت خم گشته خط ساغر بزم فناست

2 اهل معنی در هجو‌م اشک‌، عشرت چیده‌اند صبح را در موج شبنم خندهٔ دندان‌نماست

3 عافیت خواهی‌، وداع آرزوی جاه ‌کن شمع این بزم از کلاه خود به‌کام اژدهاست

4 گر ز اسرار آگهی کم نیست قصان ازکمال *ن خط پ‌*‌بار خواندی ابدایت‌ه انتهاست

1 فنا مثالم و آیینهٔ بقا اینجاست کجا روم ز در دل که مدعا اینجاست

2 جبین متاعم و دکان سجده‌ای دارم تو نیز خاک شو، ای جستجو که جا اینجاست

3 به‌ گردی از ره او گر رسی مشو غافل که التفات نگه‌های سرمه‌سا اینجاست

4 خیال مایل بی‌رنگی و جهان همه رنگ چو غنچه محو دلم بوی آشنا اینجاست

1 نفس بوالهوسان بر دل ر‌وشن تیغ است شمع افروخته را جنبش دامن تیغ است

2 شیشه‌ را سرکشی‌ خویش نشانده ست به خون گردن بی‌ادبان را رگ گردن تیغ است

3 منت سایهٔ اقبال ز آتش کم نیست گر هما بال ‌گشاید به سر من تیغ است

4 خاک تسلیم به سر کن که درین دشت هلاک تو نداری سپر و در کف دشمن تیغ است

1 زبان چو کج‌ روش افتد جنون بد مست است قط محرف این خامه تیغ در دست است

2 زخلق شغل علایق حضورمردن برد جدا افتاد سر از تن به فکر پابست است

3 جهان چو معنی عنقا به فهم‌ کس نرسید که این تحیر گل‌ کرده نیست یا هست است

4 کمان همت وارسته ناوکی داری ز هرچه درگذری حکم‌صافی شست‌است

1 ما و من ‌گم ‌گشت هرگه خواب شد هم‌بسترت بیضهٔ عنقاست سر در زیر بالین پرت

2 اوج همت تا نفس باقی‌ست پستی می‌کشد بگذری زین نردبان‌ها تا رسی بر منظرت

3 ای حباب از صفر اوهام اینقدر بالیده‌ای یک نفس دیگر بیفزا گر نیاید باورت

4 آتش این‌ کاروان در هیچ حال آسوده نیست بعد مردن نیز پروازی‌ست در خاکسترت

آثار بیدل دهلوی

286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی