آثار بیدل دهلوی

صفحه 44 از 286
286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار بیدل دهلوی / غزلیات بیدل دهلوی

غزلیات بیدل دهلوی

1 خاموشی‌ام جنونکدهٔ شور محشر است آغوش حیرت نفسم ناله‌پرور است

2 داغ محبتم در دل نیست جای من آنجاکه حلقه می‌زنم از دل درونتر است

3 بی‌قدر نیستم همه‌گر باب آتشم دود سپند من مژهٔ چشم مجمر است

4 آرام نیست قسمت داناکه‌بحر را بالین حباب و وحشت امواج بستر است

1 کاهش طبع من از فطرت بیباک خود است شمع را برق فنا شعلهٔ ادراک خود است

2 غیر مشکل‌که شود دام اسیران وفا قفس وحشت صبحم جگر چاک خود است

3 برنگردیم سر از دایره حیرانی شبنم ما نگه دیدهء نمناک خود است

4 رنگ بیتابی دل از نفس من پیداست گردن شیشهٔ این باده رگ تاک خود است

1 یاد آن جلوه ز چشمم‌ گره اشک‌ گشاست شوق دیدار پرستان چقدر آینه ‌زاست

2 نذر کویی ‌ست غبار به هوا رفته‌ ی من باخبر باش که دنبالهٔ این سرمه‌رساست

3 پیری‌ام سر خط تحقیق فنا روشن‌ کرد حلقهٔ قامت من عینک نقش‌ کف پاست

4 خلوت‌آرای خیال ادب دیداریم هرکجا آینه‌ای هست غبار دل ماست

1 خیالی سد راه عبرت ماست گر این دیوار نبود خانه صحراست

2 من وپیمانهٔ نیرنگ‌کثرت دماغ وحدتم اینجا دو بالاست

3 شرر خیزست چشم از اشک‌گرمم به رنگ داغ جامم شعله‌پیماست

4 نخواندم غیر درس بی‌نشانی ورق‌های کتابم بال عنقاست

1 شوق تا گرم عنان نیست فسردن برجاست گر به راحت نزند ساحل ما هم دریاست

2 راحتی در قفس وضع‌ کدورت داریم رنگ مژگان به هم آوردن آیبنهٔ ماست

3 چشم‌حاصل چه ‌توان داشت ‌که در مزرع عمر چون شرر دانه‌فشانی همه بر روی هواست

4 زندگی نیست متاعی که به تمکین ارزد کاروان نفس ما همه جا هرزه‌دراست

1 سرمایهٔ عذر طلبم از همه بیش است در قافلهٔ اشک همین آبله پیش است

2 جهدی ‌که ز فکر حسد خلق برآیی خاری ‌که به پایی نخلد مرهم ریش است

3 تا مرگ فسردن نکشد طینت مردان آتش‌همه دم‌سوختهٔ غیرت‌خویش است

4 جایی‌که ز خط تو نمو سبز نگردد فردوس اگر تل شود انبار حشیش است

1 آمد ورفت نفس نیرنگ توفان بلاست موج این‌دریا به‌چشم اهل‌عبرت اژدهاست

2 هرچه‌کم‌کردیم از خبث اعتبار ما فزود کاهش جزو نگین شهرت فروش نامهاست

3 تا ز نقش پای‌گلگون بیستون دارد سراغ کوهکن را در نظر، هر سنگ‌، لعل بی‌بهاست

4 عشق دوراست ازتسلی ورنه مجنون مرا نقش پای ناقه هم آیینهٔ مقصد نماست

1 بروت تافتنت‌گربه شانی هوس است به ریش مرد شدن بزگمانی هوس است

2 به حرف و صوت پلنگی نیاید از روباه فسون غرشت افسانه‌خوانی هوس است

3 ز آدمی چه معاش است هم‌جوالی خرس تلاش صوف ونمد زندگانی هوس است

4 به وهم وانگذارد خرد زمام حواس رمه به‌گرگ سپردن شبانی هوس است

1 سر خط درس‌کمالت منتخب دانی بس است ازکتاب ‌ما و من سطر عدم‌خوانی‌ بس است

2 چند باید چیدن ای غافل بساط اعتبار از متاع‌کار و بارت آنچه نتوانی بس است

3 تا درین محفل چراغ عافیت روشن کنی پردهٔ فانوس‌ رازت چشم‌ قربانی بس است

4 ناتوان از خجلت اظهار هستی آب شد از لباس ‌نیستی یک اشک عریانی بس است

1 شعلهٔ بی‌بال وپر سجده گر اخگر است سعی چو پستی گرفت، آبله ی پا، سر است

2 باعث لاف غرور نیست جز اسباب جاه دعوی پروازها در خور بال و پر است

3 عرض هنر می‌دهد دل ز خم و پیچ آه آینهٔ داغ اگر دود کشد جوهر است

4 خواری دیوان دهر عزت ما بیش‌کرد فرد چو باطل شود سر ورق دفتراست

آثار بیدل دهلوی

286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی