نه منزل بینشان، نی جاده از بیدل دهلوی غزل 511
1. نه منزل بینشان، نی جاده تنگ است
به راهت پای خواب آلوده سنگ است
...
1. نه منزل بینشان، نی جاده تنگ است
به راهت پای خواب آلوده سنگ است
...
1. بس که ساز این بساط آشفتگیهای دل است
بیشکست شیشه امید چراغان مشکل است
...
1. احتیاجی با مزاج سبزه وگل شامل است
هرچه میروید ازین صحرا زبان سایل است
...
1. الفت تن باعث فکر پریشان دل است
دانه صاحب ریشه از آمیزش آب وگل است
...
1. بس که دشت از نقش پای لیلی ما پرگل است
گرباد از شور مجنون آشیان بلبل است
...
1. عالم ایجاد عشرتخانهٔ جزو و کل است
در بهار رنگ هر جا چشم واگردد گل است
...
1. آگاهی و افسردگی دل چه خیال است
تا دانه به خود چشمگشودهست نهال است
...
1. در وصلم و سیرم بهگریبان خیال است
چون آینه پرواز نگاهم ته بال است
...
1. داغ اگر حلقه زند ساغر صهبای دل است
ناله گر بال کشد گردن مینای دل است
...
1. صبح این بادیه آشوب تپشهای دل است
شامگردی ز جنونتازی سودای دل است
...
1. چشم بیدار طرب مایهٔ سامانگل است
در نظر خوابت اگر سوخت چراغانگل است
...
1. خندهصبحیستکه در بندگریبانگل است
عیش موجیستکه سرگشتهٔ توفانگل است
...