بندگی هنگامهٔ عشرت پرستیها از بیدل دهلوی غزل 488
1. بندگی هنگامهٔ عشرت پرستیها بس است
طوقگردن همچو قمری خط جام ما بس است
...
1. بندگی هنگامهٔ عشرت پرستیها بس است
طوقگردن همچو قمری خط جام ما بس است
...
1. عشرت موهوم هستیکلفت دنیا بس است
رنگ اینگلزار خونگردیدن دلها بس است
...
1. ما را به راه عشق طلب رهنما بس است
جایی که نیست قبلهنما نقش پا بس است
...
1. هستی به رنگ صبح دلیل فنا بس است
بهر وداع ما نفس آغوش ما بس است
...
1. بیدماغی مژدهٔ پیغاممحبوبم بس است
قاصد آواز دریدنهای مکتوبم بس است
...
1. سر خط درسکمالت منتخب دانی بس است
ازکتاب ما و من سطر عدمخوانی بس است
...
1. بروت تافتنتگربه شانی هوس است
به ریش مرد شدن بزگمانی هوس است
...
1. ز دستگاه جنون راز همتم فاش است
که جوش آبلهام هر قدم گهر پاش است
...
1. بسکه امشب بیتوام سامان اعضا آتش است
گر همه اشکی فشانم تا ثریا آتش است
...
1. آنچهدر بالطلب رقص است، در دل آتش است
همچو شمع اینجا زسرتا پای بسملآتش است
...
1. همت زگیر و دار جهان رم کمین خوش است
آرایش بلندی دامن به چین خوش است
...
1. سرمایهٔ عذر طلبم از همه بیش است
در قافلهٔ اشک همین آبله پیش است
...