1 ما و من گم گشت هرگه خواب شد همبسترت بیضهٔ عنقاست سر در زیر بالین پرت
2 اوج همت تا نفس باقیست پستی میکشد بگذری زین نردبانها تا رسی بر منظرت
3 ای حباب از صفر اوهام اینقدر بالیدهای یک نفس دیگر بیفزا گر نیاید باورت
4 آتش این کاروان در هیچ حال آسوده نیست بعد مردن نیز پروازیست در خاکسترت
1 چولاله بیتو ز بس رنگ اعتبارم سوخت خزان به باد فنا داد و نوبهارم سوخت
2 زمردمک نگهم داغ شد چوشمع خموش در انتظار تو سامان انتظارم سوخت
3 هجوم حیرت آن جلوه چون پرطاووس هزار رنگ تپش در دل غبارم سوخت
4 غبار تربت پروانه میدهد آواز که میتوان نفسی بر سر مزارم سوخت
1 شب که حیرت با خیالت طرح قیل و قال ریخت همچو شمع از پیکرم یکسر زبان لال ریخت
2 یک سحر تا نقشبندم صد چمنرنگم شکست تا به پروازی رسم اندیشه چندین بال ریخت
3 همچو دل آیینهٔ وهمی به دست افتاده است میتوان از لافهستی یکجهان تمثال ریخت
4 گاه عرض سرنوشت ناتوانیهای من تا رقم در جلوه آید، کلک قدرت نال ریخت
1 تا زند فالگهر بیتابی آهنگ است آب نعل درآتش به جستوجوی این رنگ است آب
2 گرچه با هررنگ از صافی یک آهنگ است آب در دم تیغت زخون خلق بیرنگ است آب
3 حرف ارباب نصیحت بر دلگرم آفت است شیشه چون درآتشافتد بر سرش سنگ است آب
4 قامت خمگشته چون موج از خروش دلگداخت از صدای دلخراش ساز ما چنگ است آب
1 رنگت به چشم لاله بساط نظاره سوخت خویت بهکام سنگ زبان شراره سوخت
2 خالت ز پرده، دود خطیکرد آشکار شوخی سپند سوخته را هم دوباره سوخت
3 یا رب چه سحر کرد تغافل که یار را در لبشکستخنده بهابرو اشاره سوخت
4 دریای حسن را خط اوگرد حیرت است یا موج پیچ و تاب نفس بر کناره سوخت
1 همیشه سنگدلانند نامدار طرب ز خنده نقش نگین را به هم نیاید لب
2 زبان حاسد وتمهید راستی غلط است کجی به در نتوان برد از دم عقرب
3 سواد فقر اثر مایهٔ صفای دل است چو صبح پاکنما چهرهای به دامن شب
4 به غیر عشق نداریم هیچ آیینی گزیدهایم چو پروانه سوختن مذهب
1 چه خوش است اگر بود آنقدر هوس بلندی منظرت که برآنمکان چو قدم نهی خمگردشی نخورد سرت
2 به دو روزه مهلت این قفس دلت آشیانهٔ صد هوس نهای آگه از تپش نفسکه چه بیضه میشکند پرت
3 همهراست جادهٔ پیچشی همه راست خجلتگردشی توچنان مروکه ز لغزشی بهکجی زند خط مسطرت
4 چوگل از طبیعت بینشان به خیال دشتی آشیان به برهنگی زدی این زمانکه دمید پیرهن از برت
1 تا نمیدزدد غبار غفلت هستی خطاب بایدم از شرم این خاک پریشانگشت آب
2 در طلسم حیرت این بحریک وارسته نیست موج هم داردگره بر بال پرواز از حباب
3 نالهٔ عشاق و آه بوالهوس با هم مسنج فرقها دارد شکوه برق تا مد شهاب
4 ازتلاش آسود دل چون بر هوس دامن فشاند شعلهٔ بیدود را چندان نباشد پیچ و تاب
1 هرکجا لعل تو رنگ خنده مستانه ریخت از خجالت آبگوهر چون میاز پیمانه ریخت
2 در غبار خاطر ما صد جهان عشرت گم است آبروی گنجها در خاک این وبرانه ریخت
3 چرخ حاسد، تا به بیدردیکند ما را هلاک جام زهر بیغمی درکام ما یارانه ریخت
4 در طلسم زندگی ماییم و عیش سوختن کز گدز ما محبت شمع این کاشانه ریخت
1 یا حسنگیر صورت آفاق یا نقاب فرش است امتیاز تو از جلوه تا نقاب
2 گوهر چه عرض موج دهد دردل صدف دارد لب خموش به روی صدا نقاب
3 نیرنگ حسن عالمی از پا فکنده است مشکلکه خیزد از رخ او بیعصا نقاب
4 ممنون سحربافی اوهام هستیام ورنه من خرابکجا وکجا نقاب