آثار بیدل دهلوی

صفحه 36 از 286
286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار بیدل دهلوی / غزلیات بیدل دهلوی

غزلیات بیدل دهلوی

1 اگر برافکنی از روی ناز طرف نقاب بلرزد آینه برخود چوچشمهٔ سیماب

2 به یاد شبنم‌گلزار عارضت عمری‌ست خیال مشق شنا می‌کند به موج‌گلاب

3 زبرق حیرت حسنت چوموج درگوهر درآب آینه محوند ماهیان‌کباب

4 خیال وصل توپختن دلیل غفلت ماست کتان چه صرفه برد در قلمرو مهتاب

1 بی‌لطافت نیست از بس وحشت آهنگ است آب گر در راحت زد همچون گهر سنگ است آب

2 فتنه توفان است عرض رنگ و بوی این چمن در طلسم خاک حیرانم چه نیرنگ است آب

3 نشئهٔ روشندلی پر بی‌خمار افتاده است از صفای طبع دایم شیشه در چنگ است آب

4 چون گریبانگیر شد، یار موافق دشمن است گر بپیچد در گلو با تیغ یکرنگ است آب

1 اشک از مژگان درین ویرانه نشکست و نریخت خوشه‌خشکی‌داشت اینجادانه‌نشکست‌و نریخت

2 زیرگردون صدهزاران سر به باد فتنه رفت کهنه خشتی زین ندمتخانه نشکست و نریخت

3 درکشاکش اقتدار ارهٔ اقبال دهر اینقدرها بسکه یک‌دندانه‌نشکست و نریخت

4 آه از آن روزی که‌استغنای غیرت‌زای عشق خاک صحرا برسر دیوانه نشکست ونریخت

1 شوخ بیباکی‌که رنگ عیش هر کاشانه ریخت خواست‌ شمعی‌ بر فروزد آتشم‌ در خانه ریخت

2 فیض معنی درخور تعلیم هر بی‌مغز نیست نشئه را چون باده نتوان در دل پیمانه ریخت

3 شد نفس از کار، اما عقدهٔ دل وانشد این‌کلید ازپیچ و تاب قفل ما دندانه ریخت

4 ای خوش آن رندی‌ که در خاک خرابات فنا رنک‌ آسایش‌ چو اشک ‌از لغزش ‌مستانه ریخت

1 بزم ما را نیست غیر از شهرت عنقا شراب کز صدای جام نتوان فرق ‌کردن تا شراب

2 ظرف‌و مظروف توهم‌گاه هستی حیرت است کس چه ‌بندد طرف ‌مستی زین پری مینا شراب

3 مقصد حیرت خرام اشک بیتابم مپرس نشئه بیرون‌تاز ادراک است و خون‌پیما شراب

4 ما به امید گداز دل به خود بالیده‌ایم یعنی این انگور هم خواهد شدن فردا شراب

1 بسکه از طرز خرامت جلوهٔ مستانه ریخت رنگ از روی چمن چون باده ازپیمانه ریخت

2 حسرت وصل تو برد آسایش از بنیاد دل پرتوشمعت شبیخونی درین ویرانه ریخت

3 فکر زلفت سینه‌چاکان را ز بس پیچیده است می‌توان از قالب این قوم خشت شانه ریخت

4 خاک صحرا موج می‌شد ازتپیدنهای دل چشم‌مستت‌خون‌این‌بسمل عجب‌مستانه ریخت

1 باز درگلشن ز خویشم می‌برد افسون آب در نظر طرز خرامی دارم از مضمون آب

2 شورش امواج این دریا خروش بزم‌کیست نغمه‌ای تر می‌فشارد مغزم از قانون آب

3 برنمی‌دارد دورنگی طینت روشندلان در رگ‌موجش همان‌آب است رنگ خون آب

4 همچو شبنم اشک ما آیینهٔ آه است و بس بر هوا ختم است اینجا وحشت مجنون آب

1 آن شعله‌که در دل شرر عشق وهوس ریخت گرد ‌نفسی بودکه رنگ همه‌کس ریخت

2 صد دشت ز خویش آن طرفم ازتپش دل شمع ره‌گمگشتگی‌ام سعی جرس‌ ریخت

3 فریادکه نقشی ندمانید حبابم تا دم زدم این آینه ازتاب نفس ریخت

4 صدخلد حلاوت پی پرواز هوس رفت شیرینی جانم همه درراه مگس ریخت

1 گرشود آن نرگس میگون مقابل با شراب می‌شود چون آب‌گوهر خشک‌در مینا شراب

2 جام‌را همچشمی آن نرگس مخمورنیست از هجوم موج‌گر مژگان‌کند انشا شراب

3 عشرتی‌گر هست‌دلها را به‌هم‌جوشیدن است کم شود یک دانهٔ انگور را تنها شراب

4 غیر تقوا نیست اصل‌کار رندیهای ما ازگداز سبحه پیداکرده‌اند اینجا شراب

1 آیینهٔ دل داغ جلا ماند و نفس سوخت فریاد که روشن نشد این آتش و خس سوخت

2 واداشت ز آزادی‌ام الفتکدهٔ جسم پرواز من از گرمی آغوش قفس سوخت

3 آهنگ رحیل از دو جهان دود برآورد این قافله را شعلهٔ آواز جرس سوخت

4 سرمایه در اندیشهٔ اسباب تلف شد آه از نفسی چند که در شغل هوس سوخت

آثار بیدل دهلوی

286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی