آثار بیدل دهلوی

صفحه 37 از 286
286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار بیدل دهلوی / غزلیات بیدل دهلوی

غزلیات بیدل دهلوی

1 حرص فرصت انتظار و دوررنگ است آسیا دل ز نوبت جمع‌کن پر بی‌درنگ است آسیا

2 سعی روزی با بلای بی‌امان جوشیدن است بیشتر درگردش از باد تفنگ است آسیا

3 یک ندامت کار چندین دانهٔ دل می‌کند گرتوانی دست برهم سود ننگ است آسیا

4 از من و ما هرچه اندوزی‌گداز نیستی‌ست عاشق این خرمن آتش به چنگ است آسیا

1 سایه اندازد اگر بخت سیاه من در آب فلس ماهی دیدهٔ آهوکند خرمن در آب

2 هر نگه در دیدهٔ من ناله‌است اما چه سود حلقهٔ زنجیر نومید است از شیون درآب

3 کی توانم در دل سنگین خوبان جاکنم من‌که نتوانم فروبردن سر سوزن درآب

4 راه غربت عارفان را در وطن پوشیده نیست گوهر ازگرداب دارد هر طرف روزن در آب

1 فال تسلیم زن و شوکت شاهی دریاب گردنی خم کن و معراج‌کلاهی دریاب

2 دام تسخیر دو عالم نفس نومیدی‌ست ای ندامت‌زده سررشتهٔ آهی دریاب

3 فرصت صحبت‌گل پا به رکاب رنگ است آرزو چند اگر هست نگاهی دریاب

4 از شبیخون خط یار نگردی غافل هرکجا شوخی گردی‌ست سپاهی دریاب

1 نی‌ام آنکه به جرأت وصف لبت رسدم خم و پیچ عنان ادب ز تاً‌مل موج گهر زده‌ام در حسن ادا به زبان ادب

2 ز حقیقت حرمت و پاس حیا به مزاج غرض‌هوسان چه اثر که‌گرسنهٔ نان طمع نخورد قسم نمک سر خوان ادب

3 اگرت ز تردد ننگ طلب دل جمع شود سر و برگ غنا ز غبار کساد متاع هوس نرسی به زیان دکان ادب

4 قدمت زه دامن شرم نشد که به معنی کعبه نظر فکنی به طواف در تو رسد همه‌کس چو تو پا نکشی ز مکان ادب

1 بی‌کمالی‌نیست دل از شرم چون می‌گردد آب از عرق آیینهٔ ما را فزون می‌گردد آب

2 از دم گرم مراقب‌طینتان غافل مباش کزشرارتیشه اینجا بیستون می‌گردد آب

3 تاب خودداری ندارد صاف طبع از انفعال می‌شودمطلق‌عنان‌چون‌سرنگون‌می‌گردد آب

4 کیست‌کز مرکز جداگردیدنش زنگی نباخت خون دل از دیده تا گردد برون می‌گردد آب

1 ای جلوهٔ تو سرشکن شان آفتاب خندیده مطلع تو به دیوان آفتاب

2 پیغام عجز من ز غرورت شنیدنی‌ست مکتوب سایه دارم و عنوان آفتاب

3 در هرکجا نگاه پر افشان روز بود شوق تو د‌اشت اینهمه سامان آفتاب

4 شب محو انتظارتو بودم دمید صبح گشتم به یاد روی تو قربان آفتاب

1 هوس نماند زبس عشق آن نگارم سوخت خوشم‌که شعلهٔ‌ این‌شمع خارخارم سوخت

2 به بزم‌یار جنون کردم ای ادب معذور سپند سوخت به وجدی که اختیارم سوخت

3 چو موم دوری‌ام از جلوه‌گاه شهد وصال اشاره‌ ایست که باید جدا ز یارم سوخت

4 بهار بی‌ثمری جمله باب سوختن است خیال مصلحت‌اندبشی چنارم سوخت

1 عشق از خاک من آن روز که وحشت می‌بیخت رفت ‌گردی ز خود و آینه حیرت می‌ریخت

2 رفته‌ام از دو جهان بر اثر وحشت دل یارب این گرد به دامان که خواهد آویخت

3 رم فرصت سبب قطع امید است اینجا تار سازم ز پریشانی این نغمه گسیخت

4 چشم عبرت ز پریشانی حالم روشن هیچکس سرمه به ‌کیفیت این گرد نبیخت

1 از خامشی مپرس و زگفتار عندلیب صد غنچه وگل است به منقار عندلیب

2 دارم دلی به سینه ز داغ خیال دوست طراح آشیانهٔ گلزار عندلیب

3 نامحرمی‌که از ادب عشق غافل است دارد اهانت گل از انکسار عندلیب

4 بی‌یار جای یار نشان قیامت است با باغ در خزان نفتد کار عندلیب

1 چو من زکسوت هستی ترآمده‌ست حباب به قدر پیرهن از خود برآمده‌ست حباب

2 جهان نه برق غنا دارد و نه ساز غرور عرق‌فروش سر و افسر آمده‌ست حباب

3 هزار جا گره اعتبار شق کردیم به خشم ما همه دم‌گوهرآمده‌ست حباب

4 کسی به ضبط عنان نفس چه پردازد سوارکشتی بی‌لنگر آمده‌ست حباب

آثار بیدل دهلوی

286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی