1 حرص فرصت انتظار و دوررنگ است آسیا دل ز نوبت جمعکن پر بیدرنگ است آسیا
2 سعی روزی با بلای بیامان جوشیدن است بیشتر درگردش از باد تفنگ است آسیا
3 یک ندامت کار چندین دانهٔ دل میکند گرتوانی دست برهم سود ننگ است آسیا
4 از من و ما هرچه اندوزیگداز نیستیست عاشق این خرمن آتش به چنگ است آسیا
1 سایه اندازد اگر بخت سیاه من در آب فلس ماهی دیدهٔ آهوکند خرمن در آب
2 هر نگه در دیدهٔ من نالهاست اما چه سود حلقهٔ زنجیر نومید است از شیون درآب
3 کی توانم در دل سنگین خوبان جاکنم منکه نتوانم فروبردن سر سوزن درآب
4 راه غربت عارفان را در وطن پوشیده نیست گوهر ازگرداب دارد هر طرف روزن در آب
1 فال تسلیم زن و شوکت شاهی دریاب گردنی خم کن و معراجکلاهی دریاب
2 دام تسخیر دو عالم نفس نومیدیست ای ندامتزده سررشتهٔ آهی دریاب
3 فرصت صحبتگل پا به رکاب رنگ است آرزو چند اگر هست نگاهی دریاب
4 از شبیخون خط یار نگردی غافل هرکجا شوخی گردیست سپاهی دریاب
1 نیام آنکه به جرأت وصف لبت رسدم خم و پیچ عنان ادب ز تاًمل موج گهر زدهام در حسن ادا به زبان ادب
2 ز حقیقت حرمت و پاس حیا به مزاج غرضهوسان چه اثر کهگرسنهٔ نان طمع نخورد قسم نمک سر خوان ادب
3 اگرت ز تردد ننگ طلب دل جمع شود سر و برگ غنا ز غبار کساد متاع هوس نرسی به زیان دکان ادب
4 قدمت زه دامن شرم نشد که به معنی کعبه نظر فکنی به طواف در تو رسد همهکس چو تو پا نکشی ز مکان ادب
1 بیکمالینیست دل از شرم چون میگردد آب از عرق آیینهٔ ما را فزون میگردد آب
2 از دم گرم مراقبطینتان غافل مباش کزشرارتیشه اینجا بیستون میگردد آب
3 تاب خودداری ندارد صاف طبع از انفعال میشودمطلقعنانچونسرنگونمیگردد آب
4 کیستکز مرکز جداگردیدنش زنگی نباخت خون دل از دیده تا گردد برون میگردد آب
1 ای جلوهٔ تو سرشکن شان آفتاب خندیده مطلع تو به دیوان آفتاب
2 پیغام عجز من ز غرورت شنیدنیست مکتوب سایه دارم و عنوان آفتاب
3 در هرکجا نگاه پر افشان روز بود شوق تو داشت اینهمه سامان آفتاب
4 شب محو انتظارتو بودم دمید صبح گشتم به یاد روی تو قربان آفتاب
1 هوس نماند زبس عشق آن نگارم سوخت خوشمکه شعلهٔ اینشمع خارخارم سوخت
2 به بزمیار جنون کردم ای ادب معذور سپند سوخت به وجدی که اختیارم سوخت
3 چو موم دوریام از جلوهگاه شهد وصال اشاره ایست که باید جدا ز یارم سوخت
4 بهار بیثمری جمله باب سوختن است خیال مصلحتاندبشی چنارم سوخت
1 عشق از خاک من آن روز که وحشت میبیخت رفت گردی ز خود و آینه حیرت میریخت
2 رفتهام از دو جهان بر اثر وحشت دل یارب این گرد به دامان که خواهد آویخت
3 رم فرصت سبب قطع امید است اینجا تار سازم ز پریشانی این نغمه گسیخت
4 چشم عبرت ز پریشانی حالم روشن هیچکس سرمه به کیفیت این گرد نبیخت
1 از خامشی مپرس و زگفتار عندلیب صد غنچه وگل است به منقار عندلیب
2 دارم دلی به سینه ز داغ خیال دوست طراح آشیانهٔ گلزار عندلیب
3 نامحرمیکه از ادب عشق غافل است دارد اهانت گل از انکسار عندلیب
4 بییار جای یار نشان قیامت است با باغ در خزان نفتد کار عندلیب
1 چو من زکسوت هستی ترآمدهست حباب به قدر پیرهن از خود برآمدهست حباب
2 جهان نه برق غنا دارد و نه ساز غرور عرقفروش سر و افسر آمدهست حباب
3 هزار جا گره اعتبار شق کردیم به خشم ما همه دمگوهرآمدهست حباب
4 کسی به ضبط عنان نفس چه پردازد سوارکشتی بیلنگر آمدهست حباب