آثار بیدل دهلوی

صفحه 35 از 286
286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار بیدل دهلوی / غزلیات بیدل دهلوی

غزلیات بیدل دهلوی

1 بیتابی عشق این همه نیرنگ هوس ریخت عنقا پری افشاندکه توفان مگس ریخت

2 مستغنی‌گشت چمن و سیر بهاریم بی‌بال و پریها چقدرگل به قفس ریخت

3 از تاب و تب حسرت دیدار مپرسید دردیده چوشمعم نگهی‌پر زد و خس ریخت

4 ازیک دو نفس صبح هم ایجاد شفق‌کرد هستی دم تیغی‌ست‌که خون همه‌کس ریخت‌.

1 شب گریه‌ام به‌آن همه سامان ‌شکست ‌و ریخت کزهرسرشک شیشه‌‌ی‌توفان شکست و ریخت

2 در راه انتظار توام اشک بود و بس گرد مصیبتی که ز دامان شکست و ریخت

3 توفان دهر شورش آهم فرو نشاند این گر‌دباد گرد بیابان شکست و ریخت

4 از چشمت آنچه بر قدح می‌فتاده است کس راکم اوفتاد بدینسا‌ن شکست و ریخت

1 خون بسته است ازغم آن لعل پان به لب دندان شکسته‌ای که فشارد زبان به لب

2 عیش وصال و ذوق‌کنار آرزوی‌کیست ماییم و حرف بوسی ازآن آستان به لب

3 صبحی تبسمی به تأمل دمانده‌ایم زان‌گرد خط‌که نیست چو حرفش‌نشان به‌لب

4 راهی به درد بی‌اثری قطع‌کرده‌ایم همچون سپندم آبله دارد فغان به لب

1 پرتو حسن تو هرجا شد نقاب افکن در آب گشت از هر موج ‌شمع حسرتی روشن درآب

2 صاف‌دل را شرم تعلیم خموشی می‌کند ناید ازموج گهر جز لب به هم بستن درآب

3 در محیط‌عمرجان را رهزنی جزجسم نیست غرقه را پیراهن خود بس بود دشمن در آب

4 محرمان وصل در خشکی نفس دزدیده‌اند خار ماهی را نباشد سبز گردیدن در آب

1 هرکجا گل کرد داغی بر دل دیوانه سوخت این‌چراغ بیکسی تا سوخت در ‌ویرانه سوخت

2 عالم از خاکستر ما موج ساغر می‌‌زند چشم مخمور که ما را اینقدر مستانه سوخت

3 حسن یک مژگان نگه را رخصت شوخی نداد شمع این محفل تپشها در پر پروانه سوخت

4 مژده وصل تو شد غارتگر آسایشم خواب در چشمم همان شیرینی افسانه سوخت

1 به وصول مقصد عافیت نه دلیل جو نه عصا طلب تو زاشک آن همه‌کم نه‌ای قدمی زآبله پا طلب

2 ز مراد عالم آب و گل به در جنون زن و واگسل اثر اجابت منفعل ز شکست دست دعا طلب

3 به‌کجاست صدر و چه آستان‌که گذشته‌ای تو از این و آن چو نگاه حسرت ازاین مکان‌، همه چیز رو به قفا طلب

4 ز سهر اگر همه بگذری‌، تو همان به سایه برابری به علاج شعلهٔ خودسری نمی ازجبین حیا طلب

1 گر همه در سنگ بود آتش جدایی دید و سوخت وقت آن‌کس خوش که از مرکز جدا گردید و سوخت

2 دی من و دلدار ربط آب وگوهر داشتیم این زمان باید ز قاصد نام او پرسید و سوخت

3 خاک عاشق جامهٔ احرام صد دردسر است برهمن زین داغ صندل برجبین مالید و سوخت

4 ازتب و تاب سپند این بساط آگه نی‌ام اینقدر دانم که در یاد کسی نالید و سوخت

1 از روانی در تحیر هم اثر می‌دارد آب گر همه آیینه باشد دربه‌در می‌دارد آب

2 سادهدل را اختلاط پوچ‌مغزان راحت است صندلی ازکف به دفع دردسر می‌دارد آب

3 کم زمنعم نیست‌کسب عزت درونش هم بیشتر از لعل خاک خشک برمی‌دارد آب

4 نیست از خود رفته را اندیشهٔ پاس قدم چون روان شدگی به پیش پا نظر می‌دارد آب

1 چیست آدم مفردکلک د‌بیرستان رب کاینهمه اوضاع اسمارست ترکیبش سبب

2 زادهٔ علم موالیدش جهان ماء و طین لم‌یلد لم‌یولدش آیینهٔ اصل و نسب

3 از تصنع‌گر همه ما وتو آرد بر زبان میم و نون دارد همان شکل‌گشاد و بست لب

4 احتمالات تمیزش وهم چندین خیرو شر آفتابی در وبال تهمت رأس و ذنب

1 کیفیت هوای که دارد سر حباب ما را ز هوش برد می ساغر حباب

2 هرکس به رمز بیضهٔ عنقا نمی‌رسد چیزی نهفته‌اند به زیر پر حباب

3 درکارگاه دل به ادب باش و دم مزن پر نازک است صنعت میناگر حباب

4 پوشیده نیست صورت بنیاد زندس آیینه بسته‌اند به بام و در حباب

آثار بیدل دهلوی

286 اثر از غزلیات بیدل دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات بیدل دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی